اصطلاح
|
معادل انگليسي
|
معنای آن
|
لابراتور
|
Laboratory
|
آزمايشگاه
|
لابيرنت
|
Labyrinth
|
گوش داخلي كه شامل دهليز، حلزون و مجاري ميباشد
|
لابيرنتيت
|
Labyrinthitis
|
التهاب لابيرنت، التهاب گوش داخلي
|
لاپاراتومي
|
Laparatomy
|
انجام عمل جراحي بر روي شكم
|
لاپاروسكوپ
|
Laparoscope
|
نوعي اندوسكوپ براي مشاهده حفره صفاق
|
لاتكس
|
Latex
|
يك شيره غليظ و چسبنده كه توسط برخي از گياهان ترشح
ميشود
|
لارنژيت
|
Laryngitis
|
التهاب و آماس حنجره ، عارضه اي بر اثر آن صدا مي گيرد و در موارد حاد ، خيز شديد حنجره ممكن است منجر به خفگي گردد
|
لارنگس
|
Larynx
|
حنجره؛ ارگان توليد صدا
|
لارنگوپلاستي
|
Laryngoplasty
|
عمل جراحي پلاستيك روي حنجره
|
لارنگوسل
|
Laryngocele
|
يك كيسه هوايي ناهنجار كه به صورت مادرزادي وجود داشته و با محفظه حنجره در ارتباط است. گاهي اين كيسه به صورت برجسته در ديواره گردن ديده ميشود
|
لارو
|
Larve
|
يك مرحله تكاملي در چرخه زندگي يك حيوان كه داراي ويژگيهاي استقلال و تحريك است
|
لاكتاز
|
Lactase
|
از آنزيمهاي كبدي مي باشد . كمبود لاكتاز باعث اسهال مزمن بعد از شيرخوارگي مي گردد
|
لاكتوز
|
Lactose
|
قند شير
|
لامينيت
|
Laminate
|
لامينيت پوسته نازكي مانند پوست پياز است كه جنس آن از چيني است. اين ترميم از گروه پروتزهاي دنداني است و براي زيبايي دندانهاي جلويي استفاده ميشود. به وسيله اين تكههاي كوچك پوست پيازي كه بر روي سطحي از دندان كه در مجاورت لب است، قرار ميگيرد، ميتوان تغير رنگ دندانها را پوشاند به طوريكه بد رنگي آنها به چشم نيايد، به علاوه ميتوان چرخش كوچك دندانهاي جلويي و نامنظمي و نامرتبي ناچيز اين دندانها را اصلاح كرد و آنها را رديف و منظم نشان داد. لامينيت نياز به مراقبتهاي خاص دارد و كسيكه اين درمان را انتخاب ميكند بايد از لامينيتهاي قرار گرفته روي دندانهايش مراقبت زيادي كند
|
لانست
|
Lancet
|
نوعي چاقوي جراحي دو لبه، كوچك و نوك تيز
|
لتارژي
|
Lethargy
|
1- افت سطح هوشياري همراه با خواب آلودگي، بيتوجهي و بياحساسي
2- حالت عدم تشخيصدهي
|
لترال
|
Lateral
|
1- جانبي، خارجي، پهلويي
2- منسوب به يك پهلو يا يك طرف
|
لژيونلا
|
Legionella
|
جنسي از باكتريهاي گرم منفي، هوازي و استوانهاي كه به طور طبيعي در بركهها، رودخانهها و خاك مرطوب وجود دارند. اين ارگانيسم از آب انبارها، مجاري فاضلاب و شير آب جدا شده است
|
لشمانيازيس
|
Leishmaniasis
|
لشمانيوز؛ عفونت با گونههاي مختلف لشمانيا (جنسي از پروتوزوآهاي انگلي كه شامل گونههاي بيماريزاي متعددي براي انسان است)
|
لقاح
|
Fertlilzation
|
بارور سازي يك تخمك با يك اسپرماتوزوييد و اتصال هستكهاي آنها براي تشكيل يك تخم ديپلوييد
|
لكوره
|
Leukorrhea
|
ترشحات سفيد رنگ و لزج واژن و حفره رحم
|
لكوسيت
|
Leukocyte
|
گلبول سفيد؛ گويچههاي خوني رنگ كه توانايي حركت آميبي را داشته و عمل اصلي آنها حفاظت از بافتهاي بدن در برابر ارگانيسمهاي بيماريزا ميباشد. اين سلولها به دو دسته گرانولي (دانه دار) و غير گرانول (بدون دانه) تقسيم ميشوند
|
لنتيگو
|
Lentigo
|
لكهها يا نقاط قهوهاي رنگ بر روي پوست كه مربوط به رسوب بيش از حد ملانين و افزايش تعداد ملانوسيتهاست
|
لنز
|
Lens
|
عدسي؛ عدسي شفافي كه داراي تحدب در هر دو طرف بوده، اطاقك خلفي چشم و مايع زجاجيه را از هم جدا نموده و بخشي از دستگاه شكست نور در چشم به حساب ميآيد
|
لنف
|
Lymph
|
مايع شفاف و به رنگ زرد كمرنگ كه در عروق لنفاوي جاري است. منشا آن از بافتهاي بدن بوده و مجددا از طريق سيستم لنفاوي به خون باز ميگردد. سلول اصلي اين ماده، لنفوسيتها ميباشند
|
لنفادم
|
lymphedema
|
تورم مزمن به علت تجمع آب ميان بافتي (ادم) ثانويه به انسداد عروق يا غدد لنفاوي
|
لنفانژيت
|
Lymphangitis
|
التهاب يك رگ و يا عروق لنفاوي
|
لنفانژيوم
|
Lymphangioma
|
تومور متشكل از فضاها و عروق لنفاوي جديد
|
لنفوبلاستوز
|
Lymphoblastosis
|
افزايش تعداد لنفويستها در خون
|
لنفوپني
|
Lymphopenia
|
كاهش تعداد لنفوسيتهاي خون
|
لنفوسيت
|
Lymphocyte
|
گلبول سفيد تك هستهاي و بدون گرانول كه هسته پر رنگ محتوي كروماتين ضخيم و سيتوپلاسم آبي كمرنگ دارد. اين سلول توسط بافت لنفوئيد توليد گشته و در موارد واكنش هاي ايمني، توليد آن تحريك ميشود
|
لنفوسيتوز
|
Lymphocytosis
|
افزايش تعداد لنفوسيتهاي طبيعي در خون يا هر مايع ديگر
|
لنفوم
|
Lymphoma
|
هر يك از اختلالات بدخيم بافت لنفوئيد. اين اصطلاح اغلب به جاي لنفوم بدخيم به كار ميرود كه بر اساس نوع سلول غالب و ميزان تمايز به انواع متعدد تقسيم ميشود
|
لوتئين
|
lutein
|
1- رنگدانه ليپيدي موجود در جسم زرد، سلولهاي چربي و زرده تخم مرغ
2- همه انواع ليپوكروم
|
لورازپام
|
Lorazepam
|
مشتقي از بنزوديازپينها كه از اثر ضد اضطراب و خوابآور بودن آنها استفاده ميشود. همچنين در شيمي درماني به عنوان داروي ضد استفراغ به كار ميرود
|
لوزالمعده
|
Pancreas
|
لوزالمعده غدهاي بزرگ و طويل كه بطور عرضي در پشت معده و بين طحال و دوازدهه قرار دارد.
|
لوزه
|
Tonsil
|
يك بافت تودهاي كوچك به خصوص از بافت لنفاوي. اين واژه به صورت متداول تنها براي لوزههاي كام اطلاق ميگردد
|
لوسمي
|
Leukaemia
|
سرطان خون
|
لوسيون
|
Lotion
|
سوسپانسيون آبكي براي استفاده موضعي بر روي پوست
|
لوشيا
|
Lochia
|
ترشح از مهبل كه 1 تا 2 هفته پس از زايمان روي ميدهد
|
لوله فالوپ
|
Fallopian tube
|
دو لوله كه به وسيله آن تخمك ها از تخمدان به رحم منتقل مي شوند.
|
ليبيدو
|
Libido
|
1- ميل جنسي
2- انرژي ناشي از تحريكات بدوي (از نظر روانكاوان اين اصطلاح به معني محرك زندگي سكسي است
|
ليپوژنز
|
Lipogenesis
|
تشكيل و ساخت چربي؛ تبديل غذاهاي بدون چربي به چربي در داخل بدن
|
ليپوسيت
|
Lipocyte
|
1- يك سلول چربي
2- سلول كبدي كه ذخيره كننده چربي است
|
ليپوليز
|
Lipolysis
|
تجزيه يا تغيير ماهيت چربي
|
ليپوم
|
Lipoma
|
تومور خوش خيم متشكل از سلول هاي چربي
|
ليپيد
|
Lipid
|
به تركيبات گوناگوني نظير چربي ها، فسفوليپيدها، استرول ها ، گليكوليپيدها كه معمولاً در آ نامحلولند اطلاق مي گردد.
|
ليدوكائين
|
Lidocaine
|
بيحس كنندهاي كه خواص آرامش بخش، ضد درد و مهار كننده فعاليت قلب را دارد. براي بيحسي ناحيهاي، ليدوكائين به صورت موضعي تزريق ميشود
|
ليگامان
|
Ligament
|
وتر؛ يك باند فيبري كه استخوان و غضروف را به هم پيوند ميدهد. وظيفه اين باند، نگهداري و حفاظت از مفصل است
|
ليور
|
Liver
|
كبد؛ جگر؛ غده قرمز سياه رنگ در بخش فوقاني راست شكم درست زير ديافراگم كه وظايف گوناگوني از جمله ذخيره و فيلتراسيون خون، ترشح صفرا، تبديل قند به گليكوژن و فعاليتهاي متابوليكي ديگري را به عهده دارد
|
ليوميوما
|
Leiomyoma
|
تومور خوش خيم عضلات صاف به خصوص رحم
|