نور خدا عیان ز وجود محمّد است * ایجاد ما یشاء ز جود محمّد است
شد ما سوا برای وجودش تمام خلق * چون بودِ ما سوا همه بودِ محمّد است
دین موسی بازیچه دست یهودیان شد و دین عیسی بازیچه دست پدران روحانی قرار گرفت و وسیله ای شد برای سوء استفاده و غلط آموزی و قدرت در مقابل مشکلات مردم. بُت پرستی و گاو پرستی و... افزایش یافت و تا جایی که پرستش آلات تناسلی در بین مردم جاهل رواج یافت. جهان در گمراهی و تباهی فرو رفت، سیاهی همه جا را فرا گرفت.(1)
دیگر راهنمایی برای مردم فرستاده نشد. سرزمین حجاز میدان مبارزه قبایل مختلف شد. استثمار طبقاتی ایجاد شد. مردم در فلاکت کشیده شدند، همه جا شرک و گمراهی پدید آمد. قوم عرب، جاهلیت، تجاوزگری و وحشی گری را شجاعت و افتخار قومش
[383]
می دانست، دختران را آزار می دادند و دختران را نوعی ننگ برای خود می دانستند.
خداوند خواست تا در این تاریکی و ظلمت بر سر این بیراهه، نوری تابناک و خورشید درخشان قرار دهد. او خواست تا مردی از نور با قدرتی از نور هدایت مردم جاهل را به عهده گیرد، و آن انسانهای فریب خورده را هدایت نماید.
نور پاک محمّدی را خداوند در آدم علیه السلام به ودیعه گذاشته بود، تا در نسل خاصی از پدران و مادران منتقل شود. از روز اول خلقت، نور وجود پیامبر صلی الله علیه و آله در پیشانی آدم و اجداد حضرت نمایان بود. و درخشش آن به حدی بود که مردم مبهوت می ماندند و علت آن را جستجو می کردند.(1)
این نور نسل به نسل منتقل شد تا به هاشم پدر عبدالمطلب رسید و درخشش بیشتری یافت. از آنجا که ظهور نور محمّدی نزدیک شده بود هرجا که هاشم می رفت سنگ ها و کوه ها و تمام مخلوقات پروردگار، ولادت پیامبر را به او بشارت می دادند. مردم نیز از دیدن نور پیشانی هاشم متحیر می شدند ولی علت را نمی دانستند.
پس از آن نور پیامبر صلی الله علیه و آله از هاشم به عبدالمطلب و از او به فرزندش عبداللّه منتقل شد. هنگام تولد عبداللّه نوری از صورتش ساطع شد که به آسمان ها رسید، و از کودکی در پیشانی وی نورانیت عجیبی جلوه گر بود.
هرچه عبداللّه به 20 سالگی نزدیک تر می شد نور پیشانی اش درخشندگی بیشتری می یافت، تا آنجا که شب ها فضا را روشن می کرد.(2)