مقام رضا و تسلیم
سرمایة «رضا»، گنجی بی پایان و تکیه گاهی استوار و آرام بخش است؛
رتبه و جایگاهی است بس رفیع که خاصّان به آن می رسند و آرام می گیرند.
آنان که فاقد این گوهرند، نه «هستی» را نعمتی دوست داشتنی می شمارند، نه از «بودن» خویش خرسندند، نه قدر نعمت ها را می شناسند، نه قدرت تحمل «بلا» دارند و نه صبوری در مشکلات.
نگاهی داریم به این عطیة الهی که آبادگر «خرابة دل» است و معمار «خانة درون».
«رضا» چیست؟
گروهی به هر چیز و هر کس خرده می گیرند؛ از خود و مردم و خدا و هستی ناراضی اند؛ همیشه طلبکارانه نگاه می کنند و داشته های خود را نمی بینند. اینان از یک «رنج درونی» در عذابند و همیشه احساس می کنند که در حق آنان جفا شده است.
عده ای هم «جایگاه» خود را در هستی می شناسند؛ به حکمت خدا معتقدند؛ تقدیر الهی را می پذیرند و برای خود در عالم، از نعمت و ثروت و روزی، سهمی خاص قائلند و خدا را مدبّری حکیم می شناسند و به حساب های پشت پرده و صلاح دیدهای الهی باور دارند. از این رو، «راضی» اند و حالتِ اطمینان و آرامش و سکونی که دارند، رضاست.
اگر خداوند برای بنده، چیزی رقم بزند و بپسندد، رضا، آن است که بنده نیز آن را بپسندد و بپذیرد و اعتراضی نداشته باشد.
اگر رابطة بنده و خدا، به وادی محبّت کشیده شود، این رضا و پسند، قهری و حتمی است و گواه صدق و راستی در عشق و دوستی است.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آن چه را جانان پسندد
حسین بن علی علیه السلام که آن همه رنج و بلا و محنت کشید و دید، بر همه راضی بود و گله و شکایتی نداشت و می فرمود: «رضا الله رضانا اهل البیت2؛ رضای خدا، رضای ماست و ما خاندان، به چیزی راضی هستیم که خدا راضی باشد».
رضا و تسلیم
جمعی از اصحاب، در حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند. حضرت از آنان پرسید: در چه حالی هستید؟
گفتند: در حال ایمانیم.
فرمود: نشانة ایمانتان چیست؟
گفتند: بر بلای او صبر می کنیم؛ هنگام گشایش و نعمت، شاکریم و به آن چه قضای الهی دربارة ما باشد، راضی هستیم.
حضرت فرمود: «مؤمنون و ربّ الکعبه؛ به خدای کعبه قسم! شما مؤمن راستین هستید».3
آن چه به انسان هنگام بلا و مصیبت، آرامش روان و طمأنینه و قرار می بخشد، رضا و تسلیم است. حتی آسایش جسمی و بدنی هم در سایة همین حالت روحی است.
امام علی علیه السلام می فرماید: «الرضا ینفی الحَزَن؛4 رضا و تسلیم، اندوه را از بین می برد».
وی در سخن دیگری می فرماید: «مَن رَضی بما قَسَمَ اللهُ لهُ إستراح بَدَنُه؛5 هر کس به آن چه خدا برای او سهم و قسمت قرار داده، راضی باشد، بدنش هم راحت و آرام می شود». از کجا می توان به وجود ایمان در نهاد انسان پی برد؟ از داشتن روحیة رضامندی.
بعضی تنها وقتی «راضی» اند که اوضاع بر وفق مرادشان باشد و ایام به کام؛ اما به محض آن که وضع، باب طبعشان نشود، ناخرسندی آنان آغاز می گردد. بعضی هم در همه حال راضی اند؛ چه دلخواهشان باشد، چه ناخوشایند و این، میزان «اطاعت خدا» ست. حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «ریشه و اساس طاعت الهی، «صبر» و «رضا» از خداوند است؛ چه آن جا که مطلوبش باشد و چه آن جا که ناخوشایند باشد».6
نتیجة این رضامندی، گوارایی زندگی است. امام علی علیه السلام می فرماید: «اِنَّ اهنأ النّاسِ عشیاً مَن کانَ بما قسم الله لهُ راضیاً؛7
زندگی کسی گواراتر است که به آن چه خداوند برای او تقسیم کرده و مقدر نموده، راضی باشد».
اگر گفته اند: «رضا به داده بده، وز جبین گره بگشای...»، برای رسیدن به چنین آرامش روانی و زندگی گواراست.
همة اینها در جایی است که بنده بداند وضع و موقعیتی که دارد، حاصل اراده و مشیت و خواست خداوند است و به خواستة الهی رضا دهد؛ تا ایمان و اطاعت و محبت خود را اثبات کند. وگرنه، گرفتاری ها، بدبختی ها و فلاکت هایی که نتیجة تنبلی و بی تدبیری و ندانم کاری بنده است، از محدودة این بحث، خارج است و در آن گونه موارد، باید از همة امکانات و ابزار بهره گیرد؛ تا خود را از بلا و گرفتاری و بیماری و تنگ دستی، نجات دهد.
کار و مشیت خدا را نباید با پیامدهای سوء بد عمل کردن خود، اشتباه بگیرد و به وضع موجود خود، تن دهد.
رضای الهی
موضوع «رضا» نیز مثل محبت، دو جانبه است؛ رضای بنده از خدا و رضای خدا از بنده و هر دو رضا، نشانة کمال ایمان و صلاحِ عمل و صحت رفتار است.
یکی از مهم ترین پاداش های الهی به عمل بندگان، «رضوان» است که خداوند آن را از باغ و بوستان های بهشتی و نهرهای جاری و قصرهای آن، برتر و بزرگ تر می داند؛ «و رضوان من الله اکبر»8.
کاری که رضای الهی را در پی داشته باشد کجا و کاری که موجب خشم خدا گردد کجا! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! آن چه عامل اصلی رضای خداست، «طاعت» است.
هر مولا، وقتی از غلامش راضی و خرسند است که مطیع فرمان و مجری اوامر و در پی کسب رضای مولا باشد. حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «رضی الله سبحانه مقرونٌ بطاعتِهِ؛9 رضایت خدای سبحان، همراه با اطاعت اوست». این خواسته، بسیار مهم و سرنوشت ساز است.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
اگر همة عالم و آدم را از خودمان راضی کنیم، اما «رضای الهی» را نداشته باشیم، ارزشی ندارد و اگر خدا از ما راضی باشد، هر چند دیگران ناراضی باشند، برتر است؛ زیرا معیار و ملاک سعادت و فلاح، خرسندی خداوند است و بدون آن، هیچ موفقیتی، کامیابی نیست؛ بلکه خسران است.
گاهی هم رضای خدا در رضای بندگان است؛ آنجا که آن بندة خالص، محو در خدا و رضای خدا باشد؛ آن گونه که دربارة حضرت فاطمه سلام الله علیها آمده است که خشنودی او خشنودی خداست و هر که او را بیازارد، موجب خشم خدا می شود.
امام علی علیه السلام در نامه ای به محمد بن ابی بکر، چنین نوشته است:
«و لا تسخط الله برضا احدٍ من خلقه؛10
پروردگارت را با خشنودی هیچ یک از آفریدگانش به خشم نیاور».
گاهی صحنه های گناه پیش می آید؛ گناه چشم، گناه گوش، گناه زبان، گناه دست و اعضا و جوارح و گناه در رابطه با پول و مقام و ثروت و شهرت. در این جا اگر کسی دل خود را راضی کند یا افراد دیگر را راضی کند و برای پسند و رضای این و آن، حرمت ها را نادیده بگیرد و از خط قرمزها عبور کند و خلاف و گناهی انجام دهد که موجب غضب خدا و نارضایی اوست، قافیه را باخته است؛ هر چند به مال و منال و ریاست و موقعیت و خواسته های دیگر دل خود، رسیده باشد.
فرموده علی علیه السلام این است: «لا تنال مرضاته الا بطاعته؛ جز با طاعت الهی، نمی توان به رضای او رسید».
رضای دوجانبه
در قرآن کریم، از گروهی یاد شده که به «خدا و قیامت» ایمان دارند؛ با دشمنان خدا و رسول، دوستی نمی کنند؛ هر چند آن دشمنان، پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشاوندانشان باشند (روابط بر اساس معیارهای مکتبی). این گونه افراد، دلی سرشار و استوار از «ایمان» دارند و با روح خدا و روح القدس، مورد تأیید قرار می گیرند و سرانجام هم وارد بهشت سرسبز و پردرخت و آب های جاری می شوند ودر آن بهشت برین، جاودانند.
همة این ویژگی ها، کرامت ها و پاداش ها، افزون بر این نعمت ارزشمند است که «رضی الله عنهم و رضوا عنه؛12 خدا از آنان راضی است و آنان هم از خدا راضی اند».
خداوند در پایان آیه نیز به این افراد، عنوان زیبندة «حزب الله» می دهد و آنان را رستگار می شمارد.
این، اوج سعادت یک انسان است که هم خداوند از او و عملکردش خرسند باشد و هم او از پروردگارش راضی باشد (خوش آن بی مهربانی هر دو سر بی...).
و مگر می توان مؤمنی را یافت که به حقیقت «مؤمن» باشد و «رضای خدا» برایش مهم و مطرح نباشد؟
پی نوشت ها:
1. باباطاهر عریان.
2. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 328.
3. فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 8، ص87.
4. غررالحکم، حدیث410.
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 139.
6. رأس طاعه الله الصبر و الرضا عن الله فیما احب او کره (ری شهری، میزان الحکمه، حدیث 7291).
7. غررالحکم، حدیث 3397.
8. توبه، آیة72.
9. غررالحکم، حدیث 5410.
10. نهج البلاغه، نامة 27.
11. همان، خطبه 129.
12. مجادله، آیة 22.