چون سلیمان خبر آمدن بلقیس و درباریان او را شنید، به اطرافیان خود که از بزرگان جن و انس و همگی در اختیار او بودند گفت؛ کدامیک می توانید قبل از اینکه بلقیس و اطرافیانش پیش من بیایند تخت او را نزد من آورید؟
یکی از جنیان گفت؛
«من آن را برای تو می آورم پیش از آنکه از جای خود برخیزی. به درستی که من بر این کار سخت توانا و امینم.»(1)
یکی دیگر از جنیان که اسمی از اسماع اعظم الهی (73 اسم اعظم) را می دانست و آصف بن برخیا نام داشت و وزیر سلیمان بود گفت؛
«من آن تخت را برای تو می آورم پیش از آنکه چشم برهم زنی.»(2)
پس خداوند را با نام اعظم خواند و پیش از آنکه سلیمان چشم برهم بزند، تخت بلقیس را از زیر تخت سلیمان بیرون آورد. چون سلیمان تخت را در نزد خود دید گفت؛
«این از فضل و احسان خدای من است تا مرا امتحان کند که آیا او را شکر می کنم یا کفران نعمت او می کنم و هر که خدا را شکر کند، شکر نکرده است مگر برای نفس خود و هر که نعمت خدا را کفران کند به درستی که خدای من از شکر او بی نیاز است و صاحب کرم و بزرگواری است.» سپس سلیمان گفت؛ «شکل تخت را تغییر دهید تا ببینم آیا با زیرکی و هوشیاری
[257]
می فهمد که تخت اوست یا از آنهایی است که هدایت نمی یابند» وقتی بلقیس نزد سلیمان آمد به او گفت؛ «آیا تخت تو چنین است؟» گفت؛ «گویا آن است و پیش از این معجزه علم پیغمبری و حقیقت تو به ما داده شده بود و ایمان آورنده بودیم.» و در حققت قبلاً آنچه غیر از خدا می پرستید مانع ایمان او شده بود و او از جمله گروه کافران بود.»(1)
پیش از آمدن بلقیس، سلیمان به جنیان دستور داده بود که کاخی شیشه ای برای او ساخته و بر روی آب گذاشتنه بودند. وقتی بلقیس آمد، به او گفتند؛ «به قصر وارد شو» و او گمان کرد که آب است. به همین خاطر لباس خود را روی پاهایش بالا کشید و پاهایش پیدا شد. پس سلیمان گفت؛ «این محلی است که از شیشه ساخته اند و آب نیست.» بلقیس گفت؛ «من بر نفس خود ستم کرده بودم (که غیر از خدا را می پرستیدم و اینک) ایمان آوردم و با سلیمان مطیع خداوند عالمیان شدم».(2)
بعد از آن بلقیس به شهر سبأ نامه نوشت و پیغام فرستاد که من به خدای یگانه ایمان آوردم و سلیمان یک پادشاه ظالم نیست، بلکه دارای حکمت و عدالت است و دین او بر حق است. و قوم سبأ را دعوت کرد که دین خدایی را بپذیرند.(3)
وقتی خبر به شهر سبأ رسید، بعضی قبول نکردند. شیطان آنها را وسوسه کرد که بلقیس زن است و زن عقلش ناقص است و از دم و دستگاه سلیمان ترسیده و به عزت و نعمت بیشتر طمع دارد. آنها گفتند؛ مادین خود را از دست نمی دهیم و اگر بلقیس فریب خورد و گمراه شد ما فریب نمی خوریم. و بعد از آنکه خداپرستان از آنها جدا شدند یک سیل عظیم آمد و شهرشان را آب بُرد و آنها در بیابانها پراکنده شدند.
حضرت سلیمان در زمان خود همه بزرگان و پادشاهان را به دین و کتاب موسی
[258]
دعوت کرد و با قدرت و حکمتی که خدا به او بخشیده بود بیشتر مردم را به راه راست راهنمایی کرد.
روزگار سلیمان بیشتر، روزگار صلح و آبادی و پیشرفت دانش و صنعت بود، سلیمان ساختمان بیت المقدس را تمام کرد و چشمه ها و قناتهای بسیاری جاری کرد و راهها و پلها و سَدها و خانه های بسیار در زمان او ساخته شد و آوازه حشمت و حکمت سلیمان به تمام شرق و غرب عالم کشیده شد.