حکومت و پیامبری سلیمان به مدت چهل سال در کمال عزت و قدرت و عظمت ادامه داشت تا در یکی از روزها که حضرت برای بازدید ساختمان و قصر زیبای خود که از آبگینه صاف و شفاف بنا شده بود رفت و در یکی از اطاقهای فوقانی به تماشای اطراف شهر مشغول بود و در عظمت و قدرت خداوند به فکر فرو رفته بود.
در همان حال که سلیمان بر عصای خود تکیه زده بود و به تماشا مشغول بود، ناگهان صدای ورود شخصی را احساس کرد و از افکار خود بیرون آمد. با نزدیک شدن صدا، چهره جوان با هیبتی بی نظیر پدیدار گشت، سلیمان که از ورود بدون اجازه وی ناراحت شده بود پرسید، تو کیستی و چرا بدون اجازه وارد قصر شده ای؟
ملک الموت گفت؛ من کسی هستم که رشوه قبول نمی کنم و ترسی از پادشاه ندارم، من پیک مرگم و برای گرفتن جان تو آمدم و برای من کلبه فُقرا و کاخ پادشاهان فرقی ندارد و برای ورود به آن به اجازه کسی نیازی ندارم.
سلیمان گفت؛ خدا را شکر، امروز روز لقای من است، پس بگذار پایین بیایم و آنگاه جانم را بگیر.
ملک الموت گفت؛ خواست خداوند است که تو بر بالای این بلندی و به طور ایستاده قبض روح شوی. آنگاه ملک الموت سلیمان را به همان شکل که ایستاده بود و بر عصای خود تکیه زده بود قبض روح کرد، در این زمان ایشان هزار و پنجاه و سه سال از عمرشان
[259]
می گذشت که چشم از جهان فرو بست.
پس از وفات سلیمان، هیچ کس از مرگ او اطلاع نیافت. بدن او تا مدتی همچنان بر عصا تکیه داشت و همگی او را بر بالای بلندی نظاره می کردند و فکر می کردند، او زنده است و می گفتند؛ روزهاست که بی آب و غذا و بی خستگی به عصایش تکیه زده. هیچ کس جرأت ورود به اتاق او را نداشت، تا اینکه پس از مدتی موریانه ها به عصای وی دست یافتند و آن را خوردند و چون عصای سلیمان شکست جسمش به زمین افتاد و در آن وقت بود که اطرافیانش دریافتند که مدتی از مرگ وی می گذرد.
«پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده ای خاکی (موریانه) که عصای او را به (سرعت) می خورد، آدمیان را از مرگ او آگاه نکردیم. پس چون سلیمان فرو افتاد برای جنیان روشن شد که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خفت آور باقی نمی ماندند.»(1)
از امام صادق روایت شده، در این مدت که سلیمان بر سرپا ایستاده بود آصف بن برخیا کارها را اداره می کرد تا وقتی که موریانه ها عصا را خوردند.
این پیامبر الهی چهل و سه دختر و بیست و هفت پسر داشت.(2) و 712 سال بر روی زمین پادشاهی کرد.(3) قبر آن حضرت نزد قبر پدرش داوود در بیت المقدس است.(4) صفوف لشکرش صد فرسخ و نقش نگینش اسم اعظم بود.
بعد از وفات سلیمان مدتی طولانی آصف در پرده غیبت به سر برد تا آنکه خداوند او را به سوی مردم فرا خواند.
هنگامی که سلیمان از دنیا رفت، ابلیس به کتاب سلیمان دست یافت و بر پشت و جلو آن نوشت، این گنجینه ای علمی است که آصف برخیا برای سلیمان بن داوود به ودیعت گذاشته است.
گروهی از کافران با دیدن این نوشته گفتند؛ پس سلیمان با این کتاب بر ما حکم
[260]
می راند.
یهودیان بعد از سلیمان از نیرنگ و دروغ های شیطان پیروی کردند و جذب شگردهای کتاب سلیمان شدند.
امام صادق فرمودند؛ قبل از استفاده از نوره، بر سلیمان نبی درود بفرستید که اولین بار به دستور او نوره برای پاکیزگی تهیه شد.