شرح خطبه متقین نهج البلاغه
مقام تسليم و رضا
2- تفسير دوم جمله فوق اشاره به مقام رضا و تسليم در مقابل شكايت است نه اشاره به مقام توجه به خدا در مقابل غفلت و نسيان، متقين كسانى هستند كه در هر حال (بلا و رَخى) از خدا راضى هستند و مرحوم ملااحمد نراقى 1در معراجالسعادة درباره رضا مىفرمايد: «ضد سخط رضا است و آن عبارت است از ترك اعتراض بر مقدّرات الهيّه در باطن و ظاهر قولاً و فعلاً، و صاحب مرتبه رضا پيوسته در لذت و بهجت و سرور و راحت است، چه تفاوتى نمىباشد در نزد او ميان فقر و غنا و راحت و عناء (سختى) و بقاء و فناء و عزّت و ذّلت و مرض و صحت و موت و حيات و هيچ يك از اينها بر ديگرى در نظر او ترجيح ندارد، و هيچ كدام بر دل او گران نيست زيرا كه همه را صادر از خداى تعالى مىداند، به واسطه محبت حق كه بر دل او رسوخ نموده بر همه افعال او عاشق است، و آنچه از او مىرسد بر طبع او موافق است و مىگويد.
عاشقم بر لطف و بر قهرش بِجِدّ بوُالعجب من عاشق اين هر دو ضدّ
ناخوش او خوش بود بر جان من جان فداى يار دل رنجان من
و به قول شاعر ديگر:
1) . معراجالسعادة تاليف ملاّاحمد نراقى ترجمه و شرح كتاب جمعالسعادات تاليف پدر وى مرحوم ملامحمد مهدى نراقى است و قابل ذكر است كه از ضروريات اوليه يك خانه در كنار قرآن و نهجالبلاغه وجود كتاب اخلاقى و بسيار مفيد و پر ارزش معراجالسعادة است كه در روشن كردن چراغ هدايت زندگى بسيار سودمند است.
2) . معراجالسعادة، صفحه 604.
197 يكى درد و يكى درمان پسندد يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
مرحوم نراقى در جامع السعادات در بحث رضا مىفرمايد: «رضا به قضاء الهى افضل مقامات دين و اشرف منازل مقرّبين و باب اعظم الهى است، (اعظم درهاى شهرستان رحمت و اوسع راههاى اقليم سعادت) كسى كه داخل شود، از اين درب، داخل جنّت مىگردد، خداوند سبحان فرموده « رَضِيَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» : «راضى است خدا از آنها و آنها هم از خداوند راضى هستند» . 1
تسليم و رضا به منزله صورت خلقيات مؤمن است كه نور ايمان در آن منعكس شده و آينهاى است كه نور ايمان در آن متجلّى شده است، و از اين طريق مىتوان وجود نور ايمان او را لمس و مشاهده كرد، در روايت آمده كه از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد به چه چيزى روشن مىشود كه مؤمن، مؤمن است فرمودند:
«بالتسليم لله والرضا فيما ورد عليه من سرور او سخط» : «به تسليم بودن در برابر خداوند و راضى بودن از شادى و ناراحتى كه به او مىرسد» . 2
اهميت صفت رضا به حدّى است كه در روايت از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آمده كه در روز قيامت خداوند بالهايى به طائفهاى از امت من مىدهد كه با آنها از قبرهايشان به سوى بهشت پرواز مىكنند و به نحو دلخواه از نعمتهاى بهشتى استفاده مىنمايند، ملائكه از اينها سؤال مىكنند آيا موقف حساب را ديديد؟ ، گويند: از ما حسابى نخواستند، آيا از صراط گذشتيد، گويند ما صراطى نديديم، آيا جهنم را ديديد؟ گويند ما چيزى نديديم، ملائكه سؤال كنند از امت چه كسى هستيد؟ گويند
1) . سوره توبه آيه 101 - سوره مائده آيه 122 -سوره مجادلة آيه 22 -سوره بيّنة آيه 8.
2) . شرح خويى ذيل همين فراز نقل از كافى.
198از امت محمد (صلى الله عليه وآله) ، ملائكه قَسَم مىدهند آنها را كه شما در دنيا چه اعمالى داشتيد؟ ! مىگويند: دو خصلت در ما بود كه خدا به فضل و رحمت خود ما را به اين مرتبه رسانيد
«كُنّا اذا خَلَونا نَسْتحْيى اَنْ نَعْصِيَه و نَرضَى باليَسير ممّا قَسَّم لنا» .
يكى آنكه چون در خلوت بوديم از خدا شرم داشتيم، كه معصيت او كنيم، دوم آنكه راضى بوديم به كم، از آنچه قسمت كرد خداوند براى ما، سپس ملائكه مىگويند: سزاوار اين مرتبه هستيد. 1
آرى تعجب ندارد كه دارنده اين صفت در آخرت به مقام بلندى برسد و در دنيا چه بسا به مرتبه انبياء رسيده باشد در روايت آمده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در سفرى با قافلهاى ملاقات كردند، آنها سلام كردند و پيامبر فرمودند «چگونه هستيد» گفتند:
«نحن المؤمنون يا رسول الله» : «ما مؤمن هستيم اى رسول خدا» قال (صلى الله عليه وآله) : « فما حقيقة ايمانكم؟» : «پرسيدند حقيقت و نشانه ايمان شما چيست؟» گفتند:
«الرضا بقضا الله والتفويض الى الله والتسليم لامر الله» : «راضى به قضاى الهى هستيم و امور خود را واگذار به خدا كرده و تسليم امر او هستيم» فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله) :
«علماء حكماء كادوا اَنْ يَكونوا مِن الحِكْمَةِ اَنْبياء» . . . (رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمودند: اينها جزو علما و حكما هستند و نزديك است به واسطه حكمت به درجه انبياء برسند) . 2
بعضى منكر تحقق رضا شدهاند، و گفتهاند: در انواع بلاها و در امور مخالف هواى انسان رضا معنى ندارد، در اينگونه موارد به غير از صبر و شكيبايى چارهاى نيست، علما اخلاق 3جواب دادهاند كه اين توهم ناشى از عدم درك محبت است،
1) . جامع السعادات، جلد 3 در بحث رضا.
2) . شرح خويى ذيل همين فراز (روايت از امام باقر عليهالسّلام است) .
3) . به جامع السعادات، جلد 3، صفحه 208-206. معراجالسعادة، صفحه 8-607. اخلاق حسنة تاليف فيض كاشانى ترجمه محمدباقر ساعدى چاپ انتشارات پيام آزادى، صفحه 152-149. كتابالاخلاق تاليف سيد عبدالله شُبّر چاپ مطبعة النعمان، صفحه 235-232 الباب الثالث فى الرضا بالقضا رجوع نماييد.
199بعد از ثبوت محبت، رضا ثمره آن است، وقتى حبّ به محبوبى حاصل شد عاشق راضى بافعال معشوق است و اين بر دو نحو متصور است:
1- به قدرى درجه حُبّ بالا مىرود كه اگر ناراحتى و جراحتى به شخص برسد درك نمىكند، امام انسان جنگجو در گرما گرم جنگ اگر جراحتى به او وارد شود احساس درد نمىكند، كسى كه در مسير كار مهمى در حال دويدن است و خار به پايش مىرود، احساس درد نمىكند، على (عليه السلام) در حين كشيدن تير از پاى مباركش چنان محو جمال محبوب شده كه احساس درد نمىكند، به علاوه اين ناراحتىها زمانى است كه از غير محبوب به او مىرسد، پس مسلماً اگر از محبوب به شخص بلايى برسد صاحب اين مرتبه از حُبّ درك شدت و محنت نمىكند، و شكى نيست كه حبّ الهى شديدترين حُبها و زيباترين آنها است زيرا جمالى زيباتر از جمال ربوبى نيست.
در بلا هم ميچشم لذّات او مات اويم مات اويم مات او
2- اين درجه پايينتر از درجه اول است، در اين مرتبه شدت محبت و استغراق در دوستى بحدّى است كه شخص احساس درد مىكند ولى راضى و خوشنود است، مثل كسى كه به خاطر شفاى بيماريش تن به عمل جراحى سختى مىدهد يا آن را عمل مىكند. يا مريض مزه تلخ دوا را با تمام وجود لمس مىكند، به خاطر عشقى كه به سلامتى دارد آن را مصرف مىكند محِبّ خداوند هم ممكن است احساس ناراحتى در اثر گرفتارى به بلائى بكند ولى به واسطه يقين به ثوابهاى اُخروى راضى و خوشنود است، و اين معناى « الرضا ثمرة اليقين» 1است.
عاشقم بر رنج خويش و درد خويش بهر خوشنودى شاه فرد خويش
1) . ميزان الحكمة، جلد 4، صفحه 145 نقل از غررالحكم.
200همه اين امور در مبحث مخلوق مشاهد و محسوس است، چه جاى محبت خالق و عشق جمال ازلى و حسن ابدى كه نهايتى از براى آن متصور نيست، و قلوب دوستان او چون در عرصه جمال و جلال بايستند، از ملاحضه جلال و جمال او حيران و واله و سرگردانند.
حكايات دوستان و قصههاى مُحبّان بر اين مطلب شاهد و گواه است، عالم محبت را عجائبى است كه عقل باور ندارد، و تا به آن نرسد طعم آن را درنيابد.
تا نكردى آشنا زين پرده، رازى نشنوى گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش
با ورود عقل به اين عالم و اين شهر، رازهاى ناگفتنى و ناديدنى براى آن آشكار مىشود.
آنچه ناگفتنى است آن شنوى آنچه ناديدنى است آن بينى
از مضيق جهات در گذرى وسعت مُلك لامكان بينى
آنچه دارى اگر به عشق دهى كافرم، گر جُوِى زيان بينى
همين حُبّ است كه مجنون را وادار به تحمل مصائب و راضى شدن به مشكلات براى رسيدن به ليلى مىكند، از اين بالاتر در قرآن كريم آمده كه در اثر همين حُبّ زنان مصر با ديدن يوسف (عليه السلام) دستهاى خود را بريدند.
گرش بينى و دست از ترنج بشناسى روا بود كه ملامت كنى زليخا را!