فقر و درویشی چیست؟
راه های فریب و جذب افراد به درویشی ؟
کتاب مصباح الهدایه حضرت امام خمینی (ره)
از اولین فعالیت های که بر روی افراد تازه وارد به درویشی انجام می دهند، این است که به آنها می گویند که کتاب شریف مصباح الهدایه حضرت امام خمینی (ره) را مطالعه کنند. این کار را نیز از باب استفاده از کلمات چند جانبه بزرگان، برای اثبات مدعای خویش انجام می دهند. حال چه کسی می تواند کتاب شریف مصباح الهدایه امام را مطالعه کند و متوجه شود ؟
کسی می تواند کتاب مصباح الهدایه امام را متوجه شود که حداقل اسفار ملاصدرا را مطالعه کرده باشند و آن را فهمیده باشند و نیز چند سالی در باب عرفان نظری در پیش استاد مطمئنی شاگردی کرده باشد و بعد از آن هم باید به سبک ادبیات عرفانی امام خمینی (ره) آشنا باشد. و همین مطالعه کتاب مصباح الهدایه تحت نظر استاد باشد که هر جا از کتاب را که متوجه نشد یا به غلط برداشت کرد راهنمایی داشته باشد. باز هم تاکید می کنیم که فردی که می خواهد کتاب امام را متوجه شود باید تماما بر حکمت و عرفان نظری تشیع مسلط باشد تا اندکی از دریای معارف امام خمینی (ره) بفهمد.
که البته فقرا و مشایخ غالبا بر این امور مطلع نیستند و هرگونه برداشت خود و القاء نادرست مشایخ را نظر آن بزرگان می پندارند . مانند این که آیه قرآن را که خداوند می فرماید : ( نزدیک نماز نشوید ) را برداشت کنند ولی ادامه آیه که می گوید : ( در حالی که مست هستید ) را رها کنند. پشتیوانه فقهی و شرعی و مَشی سلوکی این بزرگان را رها کرده و به برداشت غلط خود از کتب ایشان بسنده کنند.
استفاده گزینشی از سخنان علماء
از دیگر فعالیت های متصوفه برای فریب افراد و شبهه افکنی در ذهن افراد ، استفاده گزینشی از کلام دو پهلو و یا چند جانبه علماء و بزرگان تشیع ، در اثبات دعاوی خویش است. مانند استفاده از کلمه صوفی ، که در کلام و کتب برخی از بزرگان آمده است .
بر هیچ فرد آگاهی پوشیده نیست که کلمه صوفی یک مشترک لفظی است که در ادبیات عرفانی معانی متفاوتی دارد. یا مانند کلمه مولی که در ادبیات تشیع یک مشترک لفظی است که دارای معانی و مصادیق متفاوت است مانند ( خداوند ، حضرت علی (ع) ، فردی که عبدی (غلامی) را مالک است ، استاد و ... ) حال ما بگوئیم هر کجا که لفظ مولی آمد بگوئیم فقط خداست در این صورت وقتی ما می گویم مولی امیرالمومنین ، یعنی امیرالمومنین خدای ماست یا اینکه بگوئیم هر جا لفظ مولی آمد بگوئیم خدا نیست بلکه منظور حضرت علی (ع) است که باز هم ، با تعبیرات غلط مواجه می شویم بلکه باید مشترک لفظی را نسبت مقتضای حال متکلم و مقتضای حال مخاطبش و مفهوم کلی کلام متوجه شد. حال افرادی که اهل فن و تحقیق نباشند به راحتی فریب خواهند خورد ، زیرا هر کجا که لفظ صوفی ببیند گمان می کند که منظور همین دراویش هستند. از این نوع کلمات و جملات چند جانبه در سخن بزرگان بسیار است .
و این خود یک حربه و وسیله فریب افراد به سوی درویشی می شود. (توضیحات بیشتر در قسمت "کلمه صوفی")
تهمت درویش (صوفی) بودن به بزرگان
تهمت دروغین صوفی و درویش بودن به بزرگان از فقهاء و علما جهان تشیع مانند حضرت امام خمینی (ره) ، حضرت علامه طباطبائی (ره) ، حضرت آیت الله سید علی آقا قاضی (ره) ، حتی تهمت بسیار آشکار به حضرت علامه حسن زاده آملی (مد ظله العالی) و دیگر بزرگان جهان تشیع مانند شهید اول و شهید ثانی که عقاید و مرام و مشی سلوکی این عزیزان زمین تا آسمان با این فرقه تفاوت دارد و پیشتر نیز متذکر شدیم که دلیل بر این مدعی خود را بعضی سخنان این بزرگان که برای افرادی که در باب عرفان و فلسفه اسلامی اطلاعی ندارد ، ممکن است دو پهلو باشد قرار می دهند.
که نتوانند منظور آن بزرگان را به صورت صحیح متوجه شوند تا اینکه شیادان و صیادان این فرقه مرام باطل خود را منظور آن بزرگان جلوه دهند و شیوه سلوکی آن بزرگان را مطابق و پیرو شیوه سلوکی باطل خود جلوه دهند. البته بسیاری از ادعاهای دراویش فقط صرف ادعا می باشد و هیچگاه دلیل صحیحی علمی برای مدعای خود بیان نکرده اند.
تصوف در مقابل ولایت فقیه
این فرقه (سلسله گنابادی) نیز مانند غالب دیگر فرقه های دراویش خود را در ظاهر ملتزم به ولایت فقیه می دانند و در خانقاه امیر سلیمانی ها عکس حضرت امام و آیت الله خامنه ای را نصب نموده اند. ولی در عمل هیچگونه التزامی به اصل ولایت فقیه ندارند . به فقرا خود میگویند که کتاب مصباح الهدایه را بخوان ولی نمی گویند کتاب ولایت فقیه امام خمینی را مطالعه کنید زیرا هرجا که به نفع خود باشد را گرفته (استفاده گزینشی) و مابقی که عقاید باطل آنها را تحت شعاع قرار می دهد ، رها می کنند.
چه کسانی فقیر (درویش) می شوند؟
غالب افرادی که جذب این نوع فرقه ها می شوند از نظر اطلاعات علمی در علوم ( فلسفه ، عرفان، حکمت اسلامی ، کلام ، فقه ، علوم حدیث ، درایه ، رجال ، علم لغت و ... ) بی اطلاع بوده ، برای همین وقتی در کتابی که به آنها توصیه می شود ، مراجعه می کنند هیچ گونه برداشت صحیحی نمی توانند داشته باشند و خود این بی اطلاعی و نادانی و عامی بودن پیروان ، خود اصلی ترین ابزار فریب برای بزرگان و مشایخ سلسله می باشد.
مفهوم سخن ما این نیست که همه پیروان این فرقه کم سواد هستند بلکه منظور ما این است که حتی اگر فردی جذب این نوع گروه ها شده و پزشک باشد، نمی توان دلیل بر فهم آن فرد باشد. زیرا این فرد در علم پزشکی دکترا دارد اما در مبانی عرفان اسلامی عامی و بی اطلاع هست و توانایی تشخیص و تفریق سخنان عرفا را ندارد و حتی سخنان بزرگان و احادیث ائمه معصومین را با برداشت ناقص خود تفسیر می کند.
دراویش استادان مغالطه
شاید بسیاری از سخنان قطب و مشایخ سلسله صحیح باشد یا بر فرض بگوئیم 90% کاملا صحیح است همان10% که دارای اشکال است زهر خود را می ریزد. به طور مثال به کلام زیر توجه کنید.
1- (هر فردی در مراحل سیر و سلوک به جایی رسید تحت نظر استادی راه رفته بوده که راه را از بی راه می شناخته. حتی بعضی پیامبران نیز در کنار استادی بوده اند. و هرچه استاد می گفت بدون چون و چرا می پذیرفتند . زیرا به این مرحله رسیده بوده اند که سخن استاد بدون حکمت و مصلحت نیست حتی اگر با نظرات و تفکرات شاگرد نیز تمایز داشته باشد. و دلیل بر این مدعی را در داستان حضرت خضر و موسی برداشت می کنند.
حضرت خضر که دیدش بالاتر از موسی بود سه کار را انجام داد و موسی در هر مرحله ایراد گرفت . چرا موسی ایراد گرفت؟ زیرا دید موسی دنیوی و ظاهری بود اما دید خضر معنوی و باطنی بود و زمانی که موسی مصالح را فهمید قانع شد.)
2- (دید پیر نسبت به فقیر دید خضر به موسی است اگر فقیر در مرحله ی برایش سوالی پیش آمد باید بی اعتنایی کند زیرا حتما دلیل و مصلحتی داشته که فقیر متوجه آن نبوده و پیر آن مصلحت را می دانسته است ...)
با دقت متن بالا را مطالعه کنید می بینید که سخنان فوق صحیح بوده و هیچ اشکال نمی توان به آن در مرحله اول گرفت . اما در مرحله دوم که دید پیر را مطرح می کند مجال برای فریفتن مرید فراهم می شود و بدون آوردن دلیل خود را خضر و مرید را موسی تلقی می کند.
و باز هم برای اثبات و تحکیم ادعای فوق داستان های از بزرگان می آورد.حال فردی که کم اطلاع باشد به راحتی فریب می خورد.
کشف و کرامات
در باب کرامت باید گفت که علماء و عرفاء به حق شیعه اذعان کرده اند که مکاشفات و کرامات دو نوع است
1- کشف و کرامات الهی
2- کشف و کرامات شیطانی
هر فردی که ادعای کشف و کرامت کرد باید در مرحله اول عقاید او را بررسی کرد و بعد در مورد او اظهار نظر کرد زیرا همانطور که گفتیم باید ببینیم آیا در مسیر سیرو سلوک الهی است یا اینکه در سیرو سلوک شیطانی قرار دارد سالک خبیر جناب ملا آقا جان زنجانی (ره) مدتی در نجف به سیرو سلوک مشغول بود و بعد از مدتی معلوم می شود در این مدتی که به گمان خود در راه الهی قدم می گذاشت به اشتباه اسیر دام سیر و سلوک شیطان شده است.
گاهی فرد به گمان خود فکر می کند در مسیر الهی قدم بر می دارد .در صورتی که در راه شیطانی گام بر می دارد.
در سیرو سلوک الهی هیچکس به جز خداوند مطرح نیست و نهایت سلوک نیز خداوند است و خود اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هم وسیله و هادیان راه هستند و همه وسیله برای به خدا رسیدن هستند و هر جا خودشان هدف می شدند و می دیدند که مردم آنها را در کنار و مقابل خداوند می بینند ، با مردم برخورد می کردند که همه ی ما بنده او هستیم و باید خداوند را سبب دانست مانند داستان های بسیاری که در مورد غلات و افرادی که حضرات را در حد خداوند می دانند حضرات معصومین بارها در احادیث و روایات مختلف آنها را مذمت کرده اند.
عارف و استاد واقعی شخصی هست که هر زمان که خود مطرح می شوند ،خویشتن را کنار بزند و شاگردانش را متوجه خداوند کند.
اما در سیر و سلوک شیطانی، فردی که خود را استاد می نامد، خود را به جای حضرات معصومین می داند و حتی به مرحله ی از گمراهی می رسد که خود را در مرتبه اُلوهیت می بیند و فریب خوردگان را امر به سجده کرده و خود را خدا می خواند. این جا است که باید افراد و شاگردان افرادش متوجه شوند که از مسیر الهی منحرف شده اند. زیرا ائمه معصومین علیهم السلام با آن مقامات معنوی که قابل وصف نیست هیچ موقع این چنین ادعایی نمی کردند و خود را خدا نمی دانستند و و همیشه می گفتند ما عبد الله هستیم . و بعد از اینکه خود را خدا دانستند به شاگردانشان می گویند ما را باید بپرستید و خدمت به قطب را خدمت به الله بدانید در نماز ما را بپرستید.
عارف واقعی همانند جعفر آقا مجتهدی (ره) است که حتی به او التماس دعا می گفتند در جواب می گفت برای چه به من می گویید بروید به حضرات معصومین بگویید و به آنها توسل کنید. جز خداوند نمی دیدند و جز از خداوند صحبت نمی کردند. اما مشایخ متصوفه در غالب زمان ها خود را در مرتبه خداوند می خواندند و مریدان خود را به پرستش و سجده بر خودشان فرا می خواندند.
اذکار و ریاضات دراویش
بر هیچ فرد آگاهی پوشیده نیست که اذکار دارای اثرات مادی و معنوی است. مداومت یا ختم ذکری خود دارای تاثیراتی است. حال روی سخن با دراویش و مشایخ است که در بعضی از موارد به افراد ذکر یا ختم خاصی می دهند و مریدان و فقرا به آن اذکار مداومت می کنند و اثراتی را می بینند و گمان می کنند که آن درویش و آن شیخ صد در صد حق است در صورتی که غافل از اینکه این اثر از طرف ذکر است و سبب الاسباب خداوند است.
یا همینطور در باب ریاضات فرد با تحمل ریاضاتی به قدرت و توانایی می رسد و این توانایی به خاطر قدرت پیدا کردن روح انسانی است. مانند مرتاضان هندی که با تحمل ریاضات به قدرت های می رسند قدرت هایی که از افراد معمولی خارج است حتی در مواردی قادر هستند که بعضی از بیماری ها را مداوا کنند . حال ما بگوییم او چون توانست بیماری را شفا بدهد پس او حق است.
هر کار خارق العاده ای که از قدرت بشر بر نمی آید بگوییم نشانه حق بودن است. مانند داستان سامری و گوساله اش که در قرآن کریم نیز آمده است. که بنی اسرائیل را از پرستش خداوند به پرستش گوساله وادار نمود. داستان هایی که در قرآن ذکر شده هر کدام دارای حکمت است و پیامی برای تمامی انسان ها در تمام طول تاریخ می دهد که مراقب باشید که به دامان سامری های زمان گرفتار نشوید.
جایگاه دلایل اربعه فقهی شیعه نزد متصوفه
علما و فقها شیعه راههای اثبات احکام دین را چهار چیز می دانند که عبارتند از:
1- کتاب (قرآن)
2- سُنت (حدیث ، فعل ، تقریر معصوم)
3- عقل
4- اجماع
که تمامی احکام شرعی شیعیان از این چهار دلیل اثبات می شوند. اما متصوفه عملا این چهار دلیل را قبول ندارند. و تمامی احکام و اعمال خود را بدون در نظر گرفتن این چهار دلیل انجام می دهند. مثال سجده کردن بر قطب ، که در سلسله نعمت الهی گنابادی امری شایع و معمول است ، در حالی که سجده بر غیر خداوند با هر نیتی (اعم از پرستش یا غیر پرستش ) حرام است. ولی فقرا و مشایخ این سلسله کاملا نسبت به این موضوع بی اهمیت هستند و اصلا سجده بر قطب را حرام نمی دانند. سجده کردن بر قطب و بسیار مسائل دیگر از این قبیل (مانند نماز خواندن به سمت قطب نه به طرف قبله ، یا نماز خواندن به سمت منزل قطب ،یا نماز خواندن به سمت عکس نورعلی تابنده و ... ) نشان می دهد که متصوفه و بالاخص سلسله گنابادی عملا به احکام اسلامی و مبنای احکام اسلامی پایبند نیستند.
به خاطر همین است که در طول تاریخ شکل گیری فرقه های متصوفه در اسلام ، دچار بدعت های مختلف بوده اند . و کیلومترها فاصله از اسلام ناب محمدی (ص) گرفته اند. دین مانند قلعه است و دیوار های محافظ این قلعه فقه و فقاهت است. حال قلعه ای را فرض کنید که دیوار محافظ نداشته باشد. دیگر این قلعه امن نیست و احتمال هرگونه حمله و گزند را دارد.
دین در نزد متصوفه همین قلعه بدون دیوار است که هر چیزی می تواند وارد آن شود و حتی بسیاری از مُسلّمَات آن حذف شود و زمانی که شما به این دین که در نظر صوفی ها وجود دارد حتی به صورت ظاهری و بدون تحقیق نگاه کنید ، متوجه خواهید شد ، که نمی توان نام آن را اسلام دانست و پیروان آن را مسلمان دانست.
انحراف متصوفه حتی به درجه ای می رسد که حتی مشایخ و بزرگانشان اقرار می کنند که ما مسلمان نیستم و اسلام برای مردمان معمولی است. و تصوف قبل از اسلام نیز بوده است و... . با این توصیفات در مورد تصوف دیگر نمی توان به آنان ایراد گرفت زیرا دیگر آنها در دایره اسلام نبوده و مسلمان نیستند.
شرک و تصوف
در برخی از فرقه های صوفیه عملا و به طور آشکار شرک جلی وجود دارد. آنها عملا قطب را پرستش می کنند و او را خالق خود می دانند. فقرا در مراحل بالای سلوک شیطانی خود قطب را خدا دانسته و او را سبب الاسباب عالم می دانند. در نماز خود قطب را تصور کرده و او را در نماز پرستش می کنند و در سوره حمد خطاب به قطب می خوانند (ایاک نعبد و ایاک نستعین ) یعنی فقط قطب را می پرستم و فقط از او استعانت و کمک می خواهم. به قطب سجده می کنند، به سمت او نماز می خوانند حتی به سمت عکس او نماز می خوانند و...
البته لازم الذکر است که بگوئیم این نوع شرک در فرقه ها و سلسله های مختلف قوت و ضعف دارد. و یا به عنوان سِر داده می شود و فقرای مبتدی شاید با ده یا پانزده سال نتوانند متوجه شد.
صوفی و جدایی دین از سیاست (اسلام اُموی)
متصوفه بر این عقیده هستند که دین از سیاست جداست و درویشی با سیاست بیگانه است. که این کلام از زمان خلافت امویان رواج یافت و در قرون بعدی و با ظهور متصوفه (در قرن دوم هجری) تقویت یافت. حال سوال ما از متصوفه این است که اگر شما مقتدایی خود را علی بن ابی طالب (ع) می دانید پس چرا اینگونه سخن می گوید حضرت امیرالمومنین (ع) در تمام عرصه های سیاسی زمان خود حضور داشت و حتی مدتی منصب ظاهری خلافت را نیز قبول کرد. و در تمام آن بیست و پنج سال که می گویند خانه نشین بود بسیاری از مشکلات آن زمان حکومت اسلامی را رفع کرد. همینطور دیگر جانشینان ایشان از امام حسن مجتبی (ع) گرفته وبعد از ایشان امام حسین (ع) و واقعه کربلا که همه جنبه سیاسی داشت و همینطور تا زمان مولانا صاحب الزمان (عج) این امر ادامه دارد.
ما مسلمانان بر این عقیده هستیم که خداوند حکیم است و بنابر حکمت باید برنامه ای که برای زندگی بشر قرار می دهد از هر جهت کامل باشد والا حکمت الهی زیر سوال می رود پس اسلام ، که ما مدعی هستیم دین کامل است، صد در صد باید در مورد مسائل سیاسی نیز برنامه ای داشته باشد که همینطور هم است. اسلام که برای کوچکترین کارهای فردی انسان برنامه دارد، چطور می شود برای امر مهمی مانند مسائل سیاسی که یک موضوع اجتماعی و مربوط به تمام افراد جامعه اسلامی می شود برنامه ای نداشته باشد و نسبت به این امر بی تفاوت باشد. پر واضح است که با کمی تامل به نادرست بودن این سخنان متصوفه پی می بریم.
حال اگر قرار بود دین از سیاست جدا بود پیامبر برای چه حکومت اسلامی تشکیل داد و جنگ های فراوانی کرد امیرالمومنین (ع) در زمان خلافتش برای چه این همه جنگ کرد برای چه حضرت امام حسین (ع) قیام کرد برای چه خون خود و یارانش را هدر داد و ... مسلماً متصوفه که ادعای جدایی دین از سیاست را دارند نمی توانند جواب درستی به اینگونه مسائل بدهند و در این مواقع به توجیه و تاویل مسائل می پردازند.
لازم به ذکر است متصوفه در زمانی که قدرت لازم را نداشته باشند بیشتر به اینگونه سخنان روی می آورند اما در زمانی که از قدرت لازم برخوردار باشند نظرشان در مورد مسائل سیاسی عوض می شود مانند صفی الدین اردبیلی و جانشینانش که حتی بدنبال حاکمیت نیز بوده اند. در زمان ما نیز این چنین است اگر روزی متصوفه قدرت پیدا کنند که با حکومت مقابله کنند بدون شک چنین کاری را خواهند کرد.
متصوفه و تقسیم دین به شریعت و طریقت
متصوفه بر این عقیده هستند که دین به دو قسمت شریعت و طریقت تقسیم می شود. احکام اسلام جزء شریعت است و پوسته و ظاهر دین است و اصل دین و باطن دین طریقت هست. و نیز بر این عقیده اند که به جزء مشایخ متصوفه که اسلام شناسان واقعی هستند مابقی جاهل هستند و هیچ مطلبی از دین متوجه نمی شوند. به غیر از متصوفه کسی به مقامات عرفانی نمی رسد.
خدا شناسی و عرفان را مختص متصوفه می دانند. خود را متصوفه و مابقی را متشرعه می نامند. خود را عالِم و متشرعه را جاهل می خوانند. سخنان آنان با دلایل عقلی و نقلی به راحت طرد می گردد. که حتی نیاز نیست که دلایلی بر رد آن بیاوریم. زیرا کسی که کمی با اسلام آشنایی داشته باشد می فهمد که در اسلام دو دستگی وجود ندارد. پیامبر گرامی اسلام که بالاترین فرد بشر بود خود را عامل به قوانین اسلام می دانست .
او را صاحب شریعت می دانند و هیچ زمان در تاریخ بوجود آمدن اسلام ، حرفی از دوگانگی در دین نبوده است. بلکه به نظر علماء شیعه طریقت اسلام درون شریعت است که همانا هر مسلمانی به شرع مقدس اسلام عمل کند در طریقت است. البته در سخنان بعضی از علما و عرفاء نیز حرفی از طریقت آمده است اما معنای طریقت در نزد آنها کاملا متفاوت است با طریقت در نزد صوفیه می باشد. و همانطور که قبلا نیز اشاره شد صوفیه از همین اشتراک لفظی ها استفاده کرده و افراد کم اطلاع را فریب می دهند.
علوم غریبه و انگیزه برای راه یابی به خانقاه
یک دیگر از عوامل فریب و جذب افراد به سوی درویشگری بحث شگفت انگیز سحر و جادو و تسخیر جن و ... است. بسیاری از افرادی که جذب فرقه های درویشی می شوند به علت علاقه به مسائل غیبی و علوم غریبه واراد سلاسل و فرقه های درویشی می شوند زیرا از گذشته چنین مرسوم بوده که دراویش بر علوم غریبه (کیمیا ، لیمیا ، هیمیا ، سیمیا ، ریمیا) و جفر و رمل و ... مسلط بوده اند و این علوم را می توان در میان آنان پیدا کرد. بدیهی است که غالب افراد به علوم ماوراءالطبیعه و غیبی علاقه و انگیزه دارد و طالب است در مورد این امور اطلاعات کسب کند. بسیاری افرادی که درویش شده اند از روی همین علاقه بوده است .
حال فرد جوانی انگیزه کسب علوم غریبه را دارد کجا باید بیابد ؟ آیا راهی جز خانقاه و یا کتب خطی پیش روی اوست . علاقه به تسخیر جن و تسخیر روح ، بخت گشایی ، گشایش حاجات ، هفتاد دو دیو و ... همه و همه در فکر جوان مشتاق به اینگونه مسائل وجود دارد.
کتاب خطی علوم غریبه پیدا می کند . کتاب بدون استاد که نمی شود . استاد کجاست ؟ چگونه می توان پیدا کرد؟ خانقاه یا درویش یا پیر کدامیک ؟ اینگونه افکار باعث می شود که فرد در مورد درویشی جستجو کند و به دنبال استاد بگردد. حال اگر با درویشی روبرو شود چه اتفاقی می افتد . فرد کم اطلاع هست در همه مسائل چه علوم غریبه چه عرفان چه کشف و کرامات . حال هر چه درویش به او بگوید این فرد می پذیرد. چون فرد به این مسائل شوق دارد.
حال اگر آن درویش واقعا بر این امور اندکی آگاه باشد و به طرف مقابل آموزش بدهد . شوق فرد بیشتر شده و به مرحله ای می رسد که مرید و شاگرد درویش شده و او را می ستاید. سخنان درویش را حق گرفته و مابقی را دروغگو یا منحرف و نادان فرض می کند . حال این فرد که اینگونه جذب درویشی شده خودش می شود یک عامل تبلیغ برای درویشگری و افراد ناآگاه دیگر مانند خود را نیز به این طریق به درویشی متمایل می کند. دادن اذکار و اوراد و ختومات به افراد نیز توسط دراویش از جمله همینگونه امور است.
ولی از نظر بزرگان دین ما اینگونه امور ماورائی اگر چه جذابیت دارند ولی ارزش معرفتی و دینی ندارد و چه بسا افراد لامذهب و کافر هم دارای این چنین قدرتهایی باشند.
آیا فرقه ناجیه دراویش هستند؟
این سلسله (نعمت اللهی گنابادی) نیز مانند دیگر فرقه های متصوفه خود را فرقه ناجیه می داند و داعیه این را دارند که تنها راهی که از اسلام واقعی باقی مانده، آنها هستند. سیر سلوک را مختص خود دانسته و بقیه ی شیعیان همه راه را به خطا رفته اند . اگر قرار است فردی به مرحله ای از مراحل معنوی برسد فقط از راه و مسیر آنها باید برسد.
در حالی که این فرقه عمری را زیر پرچم استکبار جهانی و رژیم طاغوت (پهلوی) سپری کرده . و افتخار می کند که دست بوس اربابان ظالم بوده اند(حسین تابنده معروف به رضا علیشاه روابط دوستانه و تنگاتنگی با دربار ستمشاهی بهلوی داشت، قبل از انقلاب بارها به دیدار محمدرضا پهلوی می رفت و در هر دیدار به او تعظیم می کرد ، که اسناد و تصاویر آن موجود است. ) . چطور فرقه ناجیه هستند در حالی که از طاغوتیان و ظالمان حمایت می کردند و دست بوس آنها بودند.
چگونه پیروان علی (ع) هستند در حالی که دست محمدرضا پهلوی ملعون را می بوسند .
چه فریب خوردگانی که این ضالین را در امتداد اولیاء خدا می دانند . آیا اولیاء خدا نیز یاور و حامی طاغوت و ظالمان بودند.
در شروع تظاهرات مردم قبل از انقلاب در شهر گناباد ،بعد از تظاهرات مردم بر علیه رژیم وقت ، دراویش گنابادی (به تبعیت از قطب وقتشان حسین تابنده) می آمدند و بر حمایت رژیم طاغوت پهلوی شعار می دادند و تظاهرات ساختگی در حمایت شاه براه می انداختند و شعار جاوید شاه سر می دادند. تا مدت ها بعد از پیروزی انقلاب قطب وقت حسین تابنده مخفی شده بود. تا اینکه به وساطت برادرش نورعلی تابنده که از نزدیکان بازرگان بود حمایت شد و از مخفیگاهش بیرون آمد.
به مولانا علی (علیه السلام ) قسم ، بیدار و هشیار شوید که نکند با نام علی (ع) در زیر پرچم معاویه ها و عمرعاص ها قرار بگیرید.
نکند با حرف های افرادی که سخنان عرفاء را دزدیده اند و خود را به ظاهر عارف و سالک و فقیر می خوانند، خود را فریب دهیم .
معصوم کسیت؟
آنها خود را جانشین و نائب حضرات معصومین دانسته و به صورت کنایه وار در برخی از کتب و سخنانشان حتی خود را تا حد ائمه معصومین رسانده اند. و حتی خود را بالاتر از معصومین می دانند. آیا به نص صریح معصومین در نزد شیعه بیش از چهارده نفر است. آیا می توان صوفیه را جزء شیعیان امامیه اثنی عشریه دانست ؟ حتی برخی از منتقدان و محققین خوش انصاف نیز صوفیان را خارج از دایره تشیع و حتی اسلام دانسته اند.
مفسر قرآن کیست ؟
البته این فرقه نیز برای این ادعاهای خود دارای دلایلی هم هستند که اگر فردی که با این افراد روبرو شود و اطلاعات کافی در مورد کلام و عقاید تشیع نداشته باشد به راحتی فریب می خورد. از مهمترین ادله صوفیان تفاسیر به رای آنهاست . تعجب در جایی است کسی که قطب فعلی نورعلی تابنده نمی تواند قرآن را صحیح قرائت کند چطور قرآن را تفسیر می کند. بهتر است به جای تفسیر یک دوره روانخوانی قرآن برود.
شبهه افکنی دراویش در مورد مسائل سیاسی و حکومتی
از قویترین و موثرترین راه برای فریب و جذب افراد به درویشی شبهه افکنی می باشد. شبهه افکنی برای افراد ناآگاه یا کم اطلاع نسبت به مسائل سیاسی و حکومتی است .
صوفی کیست ؟ ( پیرامون معانی و مصادیق صوفی)
همانطور که در مطالب گذشته (استفاده از سخنان دو پهلو بزرگان) متذکر شدیم . دراویش در اثبات دعاوی خویش از کلمات چند جانبه یا به اصطلاح کلمات دو پهلو استفاده می کنند . یکی از مهم ترین آن کلمات ، کلمه صوفی می باشد. که دراویش در سخنان خود بر این کلمه بسیار تکیه می کنند. کلمه صوفی یک مشترک لفظی است . یعنی یک لفظ که برای معانی مختلف وضع شده است