حادثه انقلاب اسلامی از نگاه برخی از اندیشمندان غربی
سید مهدی هریکنده ای
اشاره
بی گمان یکی از رخدادهای بزرگ جهان معاصر، انقلاب اسلامی ایران بوده است؛ پدیده ای که اندیشمندان غربی به دلیل بزرگی، ژرفایی، گستردگی، مردمی بودن و معنویت گرایی آن، نمی توانستند از آن چشم بپوشند و عمق آن را نادیده بگیرند. در کنار رهبری بی مانند این انقلاب، پیروزی مردمی بدون برخورداری از هیچ گونه سلاح و با دست خالی و تنها با قدرت ایمان در برابر حکومتی که از همه امکانات نظامی برخوردار بود و پشتیبانی ابرقدرتی چون امریکا را با خود داشت، برای آنها مهم مینمود.
چرایی این رخداد، ذهن اندیشمندان و بزرگان غربی را به خود مشغول کرد و آنها را به اعتراف واداشت، تا آنجا که بسیاری از آنها با شگفتی به این پدیده نگریستند و بارها آن را ستودند؛ همان گونه که مولوی گفته است:
خوش تر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
(مولوی، 1378: دفتر اول: بیت 136)
بسیاری از دانشمندان غربی به جنبه هایی از انقلاب اسلامی و نیز شخصیت امام خمینی رحمه الله اشاره کرده اند که حتی از نگاه اندیشمندان ایرانی نیز پنهان مانده یا کمتر بدان توجه کرده اند. آنچه در این نوشتار می آید، نگاهی است به اعتراف شش تن از اندیشمندان غربی درباره ویژگی های برجسته انقلاب اسلامی.
1. الوین تافلر
الوین تافلر، جامعه شناس و نویسنده نامدار امریکایی است که بسیاری از آثار او همچون جابهجایی در قدرت، جنگ و ضد جنگ، شوک آینده، موج سوم و به سوی تمدن جدید به فارسی چاپ شده و مورد توجه فراوان قرار گرفته است. «کتاب جابهجایی در قدرت او اوج 25 سال تلاش این نویسنده برای بیان تغییرات حیرت آوری است که ما را به قرن بیست و یکم پرتاب می کند. این کتاب همانند کتاب موج سوم او، رهیافت های تازه ای ارائه می دهد که به خوانندگان ایرانی در درک پدیده های جهانی و پیرامونی کمک خواهد کرد».
(تافلر، 1374: مقدمه مترجم)
تافلر در بخش پایانی کتاب،با توجه به پدیده انقلاب اسلامی و شخصیت اثرگذار امام خمینی رحمه الله مینویسد: «این پرسش که کدام کشور بر قرن بیست و یکم مسلط خواهد شد، بازی هیجان انگیزی است. اما در واقع طرح این پرسش غلط است یا حداقل به شکل درستی مطرح نمی شود؛ زیرا بزرگ ترین تحول امور جهانی از پیدایش دولت ملی به این سو، یعنی ظهور گلادیاتورهای جهانی را نادیده می گیرد. گروه جدیدی، خود را به صحنه جهانی پرتاب می کنند و بخش های قابل توجهی از اقتداری را که روزگاری تنها در کنترل کشورها بود به چنگ می آورند. وقتی آیت الله خمینی حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کرد و کتاب آیات شیطانی اش را کفرآمیز اعلام نمود، برای همه حکومت های جهان، پیامی تاریخی فرستاد. این پیام فوراً از طریق ماهواره و تلویزیون و مطبوعات انتقال یافت، اما آن را کاملاً غلط فهمیدند.
می توان استدلال کرد که کتاب سلمان رشدی، لحن بدی داشت و از روی تعمد بسیاری از مسلمانان را رنجانده است و کل مذهب را به باد استهزا گرفته و قرآن را زیر پا گذاشته است. در واقع آیت الله خمینی همه اینها را گفته است. اما پیام واقعی او این نبود، بلکه آیت الله به جهان می گفت که دولت ملی، دیگر تنها یا حتی مهم ترین بازیگر صحنه جهانی به شمار نمی آید.
ظاهراً به نظر می رسید آیت الله خمینی می گوید ایران که خودش کشوری دارای حق حاکمیت است، این "حق" را دارد که به شهروندان کشورهای دیگری که همان قدر حق حاکمیت دارند، دستور دهد چه چیزی را بخوانند و چه چیزی را نخوانند.
آیت الله خمینی با ادعای چنین حقی و تهدید به اینکه با توسل به زور آن را اعمال خواهد کرد، به ناگهان بازبینی را از سطح مسئله ای داخلی به سطح موضوعی جهانی پرتاب کرد. در روزگاران گذشته، مذاهب دیگری نیز چنین ادعایی داشته اند و به همین خاطر، مرتدان را می سوزاندند، اما آیت الله خمینی با محکوم کردن کسی به مرگ در فراسوی مرزها، تنها به سلمان رشدی ـ یعنی شهروند بریتانیایی ـ حمله نمی کرد، بلکه وی بنیادی ترین حق هر دولت ملی، یعنی حق حفاظت از شهروندان در داخل خاک کشورش را به منازعه می خواند.
آنچه آیت الله خمینی واقعاً به ما می گفت این بود که دولت های "دارای حق حاکمیت" به هیچ وجه حق حاکمیتی ندارند، بلکه در معرض حق حاکمیت عالی تر شیعه قرار دارند که او خودش آن را تعریف می کرد. وی در واقع تمامی ساختار قانون و رسوم بین المللی را به منازعه خواند». (همان: 690 و 691)
2. یرواند آبراهامیان
یرواندآبراهامیان، استاد تاریخ در کالج باروک دانشگاه نیویورک است. وی کتابی دارد به نام ایران بین دو انقلاب که در آن به تحلیل تأثیر متقابل سازمان های سیاسی و نیروهای اجتماعی ایران از سده نوزدهم تا انقلاب اسلامی 1357 می پردازد. وی در این کتاب، سال های پس از کودتای 1332 را تا آستانه انقلاب اسلامی به انگیزه ریشه یابی علل وقوع انقلاب و نیروهای مؤثر در آن از نظر می گذراند و مهم ترین حوادث و نیروهای سیاسی و اجتماعی اثرگذار این دوره را تجزیه و تحلیل می کند. وی در پایان نتیجه می گیرد که علت وقوع انقلاب، توسعه ناهمگونی بود که رژیم محمدرضا شاه، خواه ناخواه در پیش گرفته بود.
آبراهامیان تحقیق خود را با بررسی نقش مهم اسلام و نیز نقش تعیین کننده شخص امام خمینی رحمه الله در پیروزی انقلاب اسلامی به پایان می برد. بی گمان، کتاب ایران بین دو انقلاب کتابی منحصر به فرد در بررسی تاریخ هفتاد ساله ایران است. (آبراهامیان، 1391: پشت جلد کتاب)
بخشی از سخنان آبراهامیان در کتاب یاد شده درباره انقلاب اسلامی ایران چنین است: «در سده بیستم، دو انقلاب مهم (انقلاب مشروطه 1285 ـ 1288) و انقلاب اسلامی (1357) در ایران روی داده است. انقلاب نخست، شاهد پیروزی هرچند کوتاه روشنفکران مدرن بود. اما با انقلاب دوم، علمای سنتی به میدان آمدند؛ علمایی که از "دوران طلایی" اسلام الهام می گرفتند، پیروزی خود را با طرح و تدوین یک قانون اساسی کاملاً دینی تضمین نمودند، محاکم شرع را جایگزین داد گاه های موجود کردند و مفاهیم غربی همچون دموکراسی را مورد انتقاد قرار دادند.
در واقع در تاریخ معاصر جهان، انقلاب اسلامی پدیده بی همتایی است؛ زیرا نه یک گروه اجتماعی جدید مجهز به احزاب سیاسی و ایدئولوژی های غیر دینی، بلکه روحانیون سنتی مجهز به منبر و مدعی حق الهی در نظارت بر عملکرد همه مقامات غیرروحانی، حتی عالی ترین نهاد متشکل از نمایندگان منتخب ملت را به قدرت رساند.. ..
درباره رهبری این انقلاب، یعنی آیت الله خمینی باید گفت دو عامل، نقش تعیین کننده و محبوبیت گسترده آیت الله خمینی را روشن می کند. عامل نخست شخصیت، به ویژه زندگی ساده آیت الله خمینی و خودداری او از سازش با حاکمیت فاسد زمان او بود. در کشوری که بیشتر سیاستمدارانش در آسایش و رفاه به سر می بردند، آیت الله خمینی زندگی ریاضت منشانه ای داشت و مانند توده مردم رفاه مادی چندانی نداشت. در جامعه ای که رهبران سیاسی آن، هزار چهره و اهل زد و بند و خویشاوند پرستی های اصلاح ناپذیری بودند، آیت الله خمینی سرسختانه هرگونه سازش را، رد می کرد، و همچون «مردان خدا» که نه در جست وجوی قدرت ظاهری، بلکه در پی اقتدار معنوی هستند، عمل می کرد.
همچنین در دهه ای که به داشتن سیاستمدارانی بدگمان، سست عنصر، فاسد، بدبین و ناسازگار معروف بود، وی همچون مردی درست کار، مبارز، پویا، ثابت قدم و مهم تر از همه، فسادناپذیر پای به میدان گذاشت. خلاصه، او چونان رهبری انقلابی و فره مند هنگامی به صحنه آمد که چنین رهبرانی اندک شمار، ولی بسیار مغتنم بودند.
دومین عامل تبیین کننده جایگاه برجسته آیت الله خمینی، هوشیاری او به ویژه در رهبری طیف گسترده ای از نیروهای سیاسی و اجتماعی است. او طی پانزده سالی که در تبعید بود، از اظهارنظر عمومی به ویژه دادن اعلامیه درباره مسائلی که می توانست به رنجش و دوری بخش ها و اقشار مختلف جناح مخالف منجر شود، محتاطانه خودداری می کرد؛ مسائلی مانند اصلاحات ارضی، نقش روحانیون و برابری زن و مرد. بنابراین، در انتقاد از رژیم، بر مسائل و موضوعاتی انگشت می گذاشت که عامل نارضایتی همه جناح های مخالف بود، همانند: امتیازات داده شده به غرب، پیوند پنهانی و غیرمستقیم با اسرائیل، هزینه های بیهوده تسلیحاتی، فساد رایج در میان بزرگان دولتی، رکود و نابسامانی در بخش کشاورزی، افزایش هزینه زندگی، کمبود مسکن و گسترش روزافزون حلبی آبادها، شکاف فزاینده میان فقرا و ثروتمندان، سرکوب روزنامه ها و احزاب سیاسی، ایجاد دولت دیوان سالار حجیم و زیر پا گذاشتن قانون اساسی....
باری، آن عواملی که قدرت یابی روحانیون را ممکن ساخت و به انقلابی بزرگ در جهان معاصر انجامید، عبارت بود از شخصیت کاریزمایی آیت الله خمینی، نفرت شدید مردم از شاه و ناتوانی های سازمانی احزاب غیرمذهبی که رژیم در طول حدود 25 سال بر آنها تحمیل کرده بود. بعید است روحانیت، آیت الله خمینی دیگری عرضه کند». (همان: 655، 656 و 662)
3. جان. ال. اسپوزیتو
کتاب انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن که در آن گروهی از برجسته ترین شخصیت های علمی و استادان و پژوهشگران صاحب نظر از دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی کشورهای مختلف، هریک به بررسی ابعاد گوناگون بازتاب های انقلاب ایران پرداخته اند، به دلیل جامعیت و نگاه ژرف علمی و ارزیابی و تحلیل دقیق و متکی به منابع متعدد و پژوهش های میدانی، اثری ارزنده، روشنگر و در خور تأمل در این باب شمرده می شود. این سخنان به صورت مقاله هایی مستقل و در عین حال مجموعهای منسجم به همت پژوهشگر نامدار جان. ال. اسپوزیتو گردآوری شده است. (اسپوزیتو، 1388: 12 و 13)
او درباره اهمیت انقلاب اسلامی ایران مینویسد: «دوست و دشمن معتقدند انقلاب ایران، تأثیر بسزایی بر جهان اسلام و غرب داشته است. این انقلاب برای برخی، منبع الهام و انگیزش بوده است. ایران معاصر، نخستین دهه حیات خود را با دو هدف توأم "نهادینه کردن انقلاب" و "صدور آن" آغاز کرد. برای جمهوری نوپای اسلامی، قانونی اساسی فراهم آمد که یک حکومت پارلمانی انتخابی را تحت هدایت شرع اسلام پیش بینی کرده بود، و آیت الله خمینی مقام ولایت فقیه یافت. در نتیجه، تحول چشمگیری در جامعه ایران به وقوع پیوست. حکومت با در دست گرفتن بانکداری، بیمه، بازرگانی خارجی و صنایع عمده، بدهی های خارجی خود را پرداخت کرده، اقتصادی مستقل پدید آورده که کمتر به سرمایه گذاری و سرمایه خارجی وابسته است. انقلاب علاوه بر جنبه نظری، به صورت واقعی نیز تغییرات عمیقی در چشم انداز اجتماعی ایران پدید آورده است.
جمهوری اسلامی ایران، از نخستین روزهای حیات خود، هدف دوم (صدور انقلاب) را از ارکان سیاست خارجی خود اعلام کرده است. هیچ جنبه دیگری از انقلاب، این همه توجه رسانه ها را به خود جلب نکرده و ترس دولت های غربی و اسلامی را برنینگیخته است.. ..
مبالغه نکرده ایم اگر بگوییم بدفهمی ها مانع آن شده است که غربی ها، به ویژه ایالات متحده، خط مشی های ایران را عموماً و بازتاب جهانی انقلاب ایران را خصوصاً درک کنند. یکی از این بدفهمی های رایج این است که انقلاب ایران شدیداً شیعی و فرقه گرایانه است.
اما این انقلاب از نخستین روزها، آگاهانه تصوری جهان شمول از خود ارائه داده و آرزوهایی جهان شمول در سر داشته است. مثلاً آیت الله خمینی تأکید داشت که انقلاب در اصول اسلامی ریشه دارد و به همه مظلومان جهان ـ چه شیعه و چه غیرشیعه ـ تعلق دارد. از این رهگذر از فردای پیروزی انقلاب، بسیاری از دانشجویان مسلمان، بدون توجه به وابستگی های فرقه ای خود، ایران را به چشم سرمشق خود دیدند. بدین ترتیب، دانشجویان سنّی "الجماعه الاسلامیه" در دانشگاه قاهره اعلام کردند انقلاب مردم ایران، شایسته بررسی عمیق است تا از آن درس بگیریم، انگیزه کسب کنیم و از این سرمشق، بهره مند شویم. در حقیقت، هم نخبگان و هم عموم مردم این انقلاب را به ندرت یک پیروزی شیعی می شمردند. بسیاری از مسلمانان، آن را غلبه اسلام بر نیروهای اهریمنی و پیروزی جهان سوم بر امپریالیسم امریکا می دانستند». (همان: 325ـ 327)
«بازتاب جهانی انقلاب ایران، چهار شکل داشته است: نخست، در دو کشور لبنان و بحرین، دخالت ایران ملموس و چشمگیر بوده است.
دوم، در تعداد بیشتری از کشورها، الگوی ایران و تشویق های این کشور، جریان سیاسی اسلامی پیشین را تقویت کرده و شتاب بیشتری بخشیده است؛ همانند: مصر، تونس، نیجریه، پاکستان و فیلیپین.
سوم، ایران نقش عام تری در برانگیختن ایدئولوژی و تفکر سیاسی اسلامی ایفا کرده است؛ همانند مصر، سودان، مالزی و اندونزی.
چهارم، الگو و فعالیت های ایران، دلیل و بهانه لازم را فراهم آورده است تا بعضی حکومت ها (عراق، مصر، تونس و اندونزی) جنبش های اسلام گرای مخالف را مهار و سرکوب کند. مهم ترین تأثیرگذاری ایران انقلابی بر جهان اسلام در سطح افکار و ایدئولوژی است». (همان: 330 و 331)
«هدف اصلی سیاست خارجی ایران، از همان آغاز به کار حکومت جدید، تبلیغ و گسترش اسلام انقلابی بود. این هدف در وظیفه ای ریشه داشت که قرآن برای مسلمانان در جهت تحقق و تبلیغ پیام الهی در سراسر گیتی معین کرده است. در حقیقت، قانون اساسی جدید ایران، به وضوح نشانه وجه اسلامی سیاست خارجی پویا و مبارزه جویانه ای است که هدفش، اتحاد دنیای اسلام و گسترش حاکمیت خداوند در روی زمین است.. ..
در تجربه و ایدئولوژی انقلابی ایران، نشانه های زیادی هست که با موضوعات و علایق احیاگرایانه در دیگر جوامع مسلمان شدت یافت. نخستین و مهم ترین عاملی که موجب شد انقلاب ایران به مثابه انقلاب اسلامی تلقی شود، ناشی از ایدئولوژی اسلامی و رهبران روحانی و غیرروحانی آن بود که ایدئولوگ اولیه جمهوری اسلامی، آیت الله خمینی بود. این گونه بود که این انقلاب، نخستین نمونه انقلابی موفق و مُلهَم از اسلام بود. دوم اینکه، انقلاب سفید شاه به مثابه الگوی اصلی نوسازی به سبک و شیوه غربی در خاورمیانه، زمینه وسیع برای نارضایتی های گسترده ایجاد کرد، و این خود منشأ دیگری برای دامن زدن به انقلابی بود که هیچ گاه موافق زندگی با سبک و شیوه غربی نبود. ...
در حقیقت، برخی از اصول ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران که از سوی فعالان اسلامی در جهان مطرح شد، از این قرار است:
الف) تأکید مجدد بر اسلام به مثابه شیوه زندگی تمام عیار.
ب) اعتقاد به اینکه پذیرش الگوی غیردینی و غربی جدایی دین از دولت، سر منشأ تمام مصایب اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی جوامع مسلمان است.
ج) اعتقاد راسخ به اینکه بازگشت قدرت و موفقیت های مسلمانان، نیازمند برگشت به اسلام و حاکمیت دین الهی به جای سرمایه داری غربی و روسیه مُلهَم از مارکسیسم و سوسیالیسم است.
د) معرفی دوباره شریعت (قانون اسلامی) به مثابه طرح اسلامی جامعه ای مطلوب که اجتماعی عادلانه و اخلاقی از مؤمنان است.
هـ) تمایل به نبرد (جهاد) علیه تمام ناراستی ها؛ حتی اگر لازمه آن، تحمل سختی ها و در صورت لزوم، شهادت در راه خدا باشد». (همان: 47ـ 49)
4. آنتونی بلک
بلک، یکی دیگر از نویسندگان و اندیشمندان غرب است که در یکی از کتاب هایش به نام تاریخ اندیشه سیاسی اسلام به پدیده انقلاب اسلامی و اهمیت و آثار آن اشاره کرده است:
«اندیشه سیاسی آیت الله خمینی، از نظر اصرار بر حکومت اشخاص یا شخص درست کار، با دیگر انقلابیون، کاملاً متفاوت و شاید در دنیای معاصر بی نظیر بود. عنوان حکومت اسلامی، عنوان فرعی ولایت فقیه را داشت. بی اعتبار ساختن شاه به عنوان مأمور امپریالیسم خارجی، وسیله ای برای تحقق این هدف بود. در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 آیت الله خمینی و بعضی دیگر، این نظر را مطرح ساختند که وقتی حکومت عملاً در دست غاصبان و ظالمان است، لازم است فقیه عادل و مجتهد، در صورت امکان، مهار حکومت اسلامی را در دست گیرد و نظم و عدالت را در میان مسلمانان برقرار سازد. دلیل طرح این نظر در آن زمان خاص، تلقّی آنان از رژیم شاه به عنوان رژیمی ضد اسلامی بود». (بلک، 1386: 530 و 531)
«استدلال اصلی آیت الله خمینی و دیگران برای کنار گذاشتن شاه و هر آنچه شاه، مظهر آن بود، این بود که این اقدام، پیش شرط اجرای شریعت است. این، هدف اصلی و در واقع تنها هدف حکومت است. اجرای شریعت، همه شیطان های اجتماع امروز و کل جهان را از میدان به در می کند؛ زیرا شریعت از جانب خداست و دقیقاً هدف خداوند آن بود که همه زندگی بشر، مشمول قانون شرع خداوندی باشد». (همان: 532)
«آیت الله خمینی، مطابق فلسفه اسلامی و با اقتباس از افلاطون و ارسطو اعلام داشت هدف قانون، تولید انسان های شریف و بافضیلت است که تجسم متحرک قانون یا به عبارت دیگر، مجریان اختیار و غریزی قانون باشند. قوانین خوب، موجد عادات خوب است. بنابراین، هدف حکومت اسلام، ایجاد شرایطی است منتهی به تولید انسان های دارای اخلاق خوب و بافضیلت؛ و روایتی مختصراً پیچیده از این استدلال ارائه نمود که شریعت، مانند هر قانونی، مستلزم حکومتی است که آن را به مرحله عمل درآورد.
از همه مهم تر، آیت الله خمینی این دیدگاه انقلابی را اتخاذ نمود که برای اجرای شریعت، تنها با یک حکومت اسلامی می توان حکومت کرد. بر طبق نظر سنتی، مادام که حکومتی اجرای شریعت را تشویق نماید یا دست کم از آن ممانعت ننماید، مشروع است.
اگر حکومت مانع عمل مسلمانان به دین گردد یا آنان را قادر به عمل دین نسازد، باید کوشید از آن خلاص شد. آیت الله خمینی در این جهت تجربیاتی داشت. برای بسیاری، به خصوص پا برهنه ها، در ایران و بقیه جهان اسلام، استدلالات او مجاب کننده بود؛ زیرا حاکمانی که مشوق غربی سازی بودند و شریعت را نادیده می گرفتند، همان هایی بودند که بر فقرا تعدی می کردند. این نظر که تنها یک حکومت اسلامی می تواند برای اجرای شریعت، قابل اتکا باشد، مورد قبول بیدارگران سنّی نیز بود. کانون توجه تئوری سیاسی آیت الله خمینی دقیقاً این سؤال بود که: مؤلفه های حکومت اسلامی چیست؟ چه کسی باید حکومت کند؟ جواب او ولایت فقیه بود. وقتی فقیهی باکفایت و برخوردار از صفات علم و عدالت وجود داشته باشد، جانشینی امام غایب نصیب او می گردد. آیت الله خمینی با توجه به نیاز قابل درک جامعه شیعی به برخورداری از یک حکومت خوب، مواضع خود را بر مبانی عمل گرایانه استوار ساخت». (همان: 533 و 534)
5. پترآوری و دیگران
پترآوری، گاوین همبلی و چارلز ملویل در کتاب تاریخ ایرانِ دوره پهلوی (از رضاشاه تا انقلاب اسلامی) به پدیده انقلاب اسلامی، توجه ویژه و از جایگاه و آثار آن یاد کردند. برخی از مطالبی که در این کتاب درباره انقلاب اسلامی آمده، از این قرار است:
«دو هفته پس از عزیمت شاه، امام خمینی به تبعید چهارده ساله خود پایان داد و در میان استقبال پرشور انبوه مردم به تهران بازگشت. او در شانزده بهمن، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران را تشکیل داد و یک هفته بعد پس از فوران نهایی وحشی گری، سرانجام بقایای نظام کهن فروریخت و جمهوری اسلامی، با آنچه بی گمان عمیق ترین دگرگونی از زمان ورود اسلام به ایران بود، متولد گردید.
در انقلاب اسلامی سال 1357 دو جنبه مرتبط با هم، بیش از هر چیز دیگر چشمگیر بود: یکی وسعت مشارکت عموم مردم در نهضت که در دیگر انقلاب های سده بیستم میلادی سابقه نداشت؛ و دیگری غلبه ماهیت اسلامی آن از لحاظ ایدئولوژیکی، سازمان دهی و رهبری. عملاً هر شهر بزرگ و کوچک در ایران برضد رژیم پهلوی بسیج شد و زنان و مردانِ تقریباً تمام طبقات جامعه ایران، تمایل خود را به سرنگونی نظام پادشاهی و پایان دادن به آنچه سرکردگی خارجیان می پنداشتند، نشان دادند.
بی گمان نخستین نمونه های شورش و اعتراض برضد حکومت یا خارجیان، نظیر انقلاب مشروطه در اولین دهه قرن بیستم، و مبارزه پس از جنگ برای ملی کردن صنعت نفت، هیچ یک نتوانسته بود تا این اندازه گسترده و عمیق، همه مردم را بسیج کنند. این جنبش های اولیه، متکی به ائتلاف بخشی از روحانیت با عناصر و گروه های غیرمذهبی و ناسیونالیست بود که به نسبت های متفاوتی با هم جوش خورده بودند؛ حال آنکه بر عکس، انقلاب سال 57 در ذات خود کاملاً اسلامی بود، و مشارکت عناصر غیرمذهبی در این انقلاب، مطلقاً جنبه حاشیه ای داشت.
شعارهایی که در تظاهرات انبوه مردم داده می شد، اکثراً اسلامی بود؛ اسلحه انقلابیان غیر از دو روز آخر، نماز جماعت و شهادت، و ایام مذهبی به ویژه ماه محرم بود که جنبش انقلابی را پیش برد. از آن مهم تر، مساجد واحدهای اصلی سازمانی انقلاب محسوب می شدند. در تهران به خصوص، مسجد قبا به امامت دکتر محمد مفتح، و مسجد امیرالمؤمنین به امامت آیت الله موسوی اردبیلی نقش مهمی ایفا کردند. فعالیت های این مسجدها و مساجد دیگر را "سازمان روحانیت مبارز" هماهنگ می کرد که گروهی بود که در اواخر سال 1355 به ابتکار آیت الله بهشتی تأسیس شده بود. ...
شخصیت شاخص و برجسته آیت الله خمینی، چه در جریان و چه پس از پیروزی، کامل و بی نقص بود. او با آنکه جسماً چهارده سال از هممیهنانش دور بود، احساس و درک درستی نسبت به پتانسیل انقلابی بیدار شده در مردم داشت، و توانست انبوه گسترده مردم ایران را برای رسیدن به آنچه بسیاری کسان در داخل کشور و حتی در پاییز 57 هدفی دوردست و بسیار بلندپروازانه می پنداشتند، بسیج کند. افزون بر این، نقش او فقط اخلاقی و روحیه بخشی و رهبری نمادین نبود، بلکه در عین حال، رهبر عملی انقلاب به شمار می رفت. او گرچه گهگاه در مسائل جزئی، نظریاتی از سوی فعالان مقیم ایران دریافت می کرد، همه تصمیم های مهم و کلیدی را خودش می گرفت و از همان آغاز در مورد القای سلطنت و تأسیس حکومت اسلامی با پافشاری آمرانه ای، دهان همه هواداران