پاسخ:
در ابتدا باید اشاره شود که ملاک برتری انسان بر سایر موجودات از جمله جنیان اختیار و اراده او نیست، و هرگز اختیار دلیل برتری انسان بر سایر موجودات تلقی نمیشود، زیرا چه بسا از انسانهایی هستند که نه تنها بر موجودات برتری ندارند، بلکه از حیوانات و چهار پایان نیز فروترند، از این رو قرآن کریم در وصف آن ها فرمود:
«إن هُم کالأنعامِ بَلْ هُم أضَلُّ سَبیلاً؛
(1) اینان فقط مانند چهارپایانند، بلکه گمراهترند».
بنا بر این ملاک برتری انسان بر سایر موجودات مختار بودن او نیست و حتی انسان به دلیل قدرت ارادة و اختیارش است که گاهی به گونهای عمل میکند که از همه موجودات پستتر میشود. پس دلیل برتری آدمی را بر سایر مخلوقات در جای دیگر غیر از مسئله اختیار باید جستجو نمود .
در تحلیل این رویکرد باید گفت :
انسان موجودی دو ساحتی است؛ یکی مادی که همان بدن است و ساحت دیگر آن فرا مادی که نفس و دارای مراتب است .
برتری انسان بر سایر موجودات مربوط به ساحت جسمانی او نخواهد بود، چون ممکن است موجودات دیگر در عالم باشند که از نظر جسمی پیچیدهتر از بدن انسان باشند، پس برتری و شرافت انسان بر سایر موجودات به لحاظ ساحت روحی و قوای نفس ناطقه ، نظیر عقل و معرفت قلبی خواهد بود. انسان به اعتبار ساحت روحانی خود میتواند خلیفه خدا در زمین باشد. خلافت که به معنای مظهریت اسما، و صفات الهی است، ملاک برتری و شرافت انسان است، نه جنبه جسمانی او . چه بسا ویروس که ریزترین موجود است و حتی با چشم دیده نمیشود، جسم انسان را از پای در آورد. در این باره مطالعه کتاب «انسان کامل در نگاه امام خمینی» مفید است. (2)
روشنترین دلیل بر این که برتری و شرافت انسان و یا فروتری او هر دو مربوط به جنبه روحی اوست، این است که چه بسا انسانها به دلیل ضعف و پستی جنبه روحیشان از حیوانات نیز پستتر شمرده شده و چنان که قبلا اشاره شد ، قرآن کریم به صراحت فرمود: «اینان فقط مانند چهار پایاناند، بلکه گمراهترند».
بر اساس این گونه آموزهها به روشنی معلوم میشود که:
برتری و فروتری انسان نسبت به سایر موجودات مربوط به جنبه روحی است، حال باید در تحلیل ملاک برتری انسان بر سایر موجودات گفت :
خاستگاه برتری انسان مقام خلافت الهی اوست . این مقام است که او را نه تنها بر جن ، بلکه بر همه ما سوا الله و حتی بر فرشتگان برتر نموده است . (3)
واژه خلافت به لحاظ کاربردهای مختلف معانی متفاوتی را میرساند ، ولی در معنای جانشینی و نیابت، شهرت و کاربرد بیش تری دارد، اما در باره مفهوم عرفانی و وحیانی خلافت الهی گفته شده:
حق تعالى ذاتاً بینیاز از عالم است، ولی اسمای الهی هر کدام مظاهری دارند که آثار آن اسما به وسیله آن ها ظاهر میگردد، بنابر این لازم است مظهر اسم الله جامع جمیع اسما و صفات حق تعالی و خلیفه خدا در عالم باشد تا به وسیله او همه عالم به کمال لایقشان برسند. مظهر و خلیفه ، انسان کامل است که یکی از افراد نوع انسان است ؛ بنابراین خلیفه خدا در زمین نه همه انسان ها ، بلکه انسان کامل است که اسما و صفات الهی در او تجلی یافته است.
بنا بر این خلافت الهی در واقع تعبیری دیگری از مظهریت اسما و صفات الهی است و گرنه خداوند که «بکلّ شیء محیط» (4) و «علی کلّ شیء شهید» (5) است ، از هیچ جا و از هیچ نشئه و عالمی غایب نیست تا خلیفه جای او را بگیرد و جانشین او گردد. پس مراد از خلافت الهی انسان این است که مظهر اسما و صفات خداوند و آیت وجود او در عالم است.
خلافت الهی انسان امر تکوینی و واقعیتی عینی در نظام وجود و جهان هستی است. این امر که هیچ یک از موجودات حتى موجوداتی نظیر فرشتگان مقرب الهی - که از سعه وجودی بسیار بالای برخوردارند - نتوانستند به این مقام راه یابند و ردای خلافت را دربر کنند، شگفتآور و تأمل برانگیز است . این خود بر اسرار آمیز بودن مسأله دلالت دارد.
چگونه فرشتگان مقرب که بهرهمند از کمالات والایند و اسما و صفات حق در آنها به روشنی جلوهگر است و جلوههای کاملتری از جمال و جلال حق را نشان میدهند، نتوانستهاند به این مقام بار یابند؟ فهم این نکته که فرشتگان چرا و چگونه نتوانستند حق خلافت را ادا کند ، نیازمند دقت و تأمل بیشتر از حد معمول است.
مراد از خلافت الهی انسان همان جلوه جامع بودن اوست . از طرفی فرشتگان با وجود این که آیینه شفاف صفات حقاند، از جامعیت لازم برخوردار نیستند تا همه اسما و صفات در وجود آن ها متجلی گردد. از این رو انسان که از گسترده وجودی و جامعیت کامل بهره دارد، شایسته پوشیدن ردای خلافت الهی شده است.
بنا بر این یکی از اسرار اختصاص مقام خلافت الهی به انسان این است که آدمی به دلیل جامعیت - که در عرفان از آن به کون جامع یعنی وجود جامع تعبیر شده - شایسته مقام خلافت است ؛ یعنی آدمی اگر درست عمل کند ، میتواند همه اسما و صفات خدا را در وجود خود متجلی کند و مظهر همه اسما شود، گرچه این امر عملاً تنها در وجود انسان کامل (انبیا و اولیای معصوم) تحقیق مییابد ، ولی به هر حال انسان از این جامعیت برخوردار است، بر خلاف سایر موجودات و حتى فرشتگان که تنها میتوانند مظهر برخی اسمای الهی باشند و نه همه اسما.
با توجه به معنای خلافت الهی حال باید گفت :
خلافت الهی یعنی مظهر اسمای الهی شدن، مراتب تشکیکی دارد . حد نصاب تام آن برای انسان کامل است، ولی سایر آدمیان نیز هر یک به اندازه پاکی و کمالات وجودی خود می توانند مظهر اسمی از خداوند باشند . به همین میزان از خلافت الهی بهرهمند گردند، از این رو میتوان گفت: هر کسی به اندازة کمال خود خلیفه خدا محسوب می شود . به عنوان نمونه هر کسی به اندازة علمی که دارد، به همان اندازه مظهر اسم علیم خواهد بود . به همان میزان خلیفه خدا محسوب می شود . از این طریق می توان به خلافت و مظهریت او پی برد. (6)
گفتنی است که:
غیر از بیان یاد شده دلایل دیگر در باره برتری انسان وجود دار د . مثلا در آیات متعددی از قرآن به اشرف بودن انسان و افضیلت او اشاره شده است: «و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً ؛ (7) ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و بر دریا و خشکی سوار کردیم و از چیزهای پاک و پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتریشان نهادیم ». در خصوص آیه شریفه توجه به چند نکته ضروری است:
1- در آیه، هم تکریم و هم تفضیل و برتری دادن ذکر شده است. در تفضیل شخص با دیگران جهات اشتراک هم دارد ؛ اما تکریم اختصاص دادن به شرافتی است که در دیگران نیست.
2- آن خصوصیتی که سبب تکریم انسان شده است ، داشتن عقل است؛ البته چون علاوه بر تکریم انسان بر دیگر موجودات تفضیل و برتری نیز داده شده است، بنا بر این در سایر خصوصیات و صفات نیز بر دیگران برتری دارد ؛ یعنی هر کمالی که در سایر موجودات است، حد اعلای آن در انسان وجود دارد ؛ مثلاً شیوههایی که انسان در زندگی فردی خود از قبیل: خوراک، لباس، مسکن و ازدواج دارد و نیز فنونی که در نظم و تدبیر اجتماع به کار میبرد، در هیچ موجود دیگری نمیبینیم؛ به علاوه انسان برای رسیدن به هدفهایش سایر موجودات را استخدام میکند.
و در جای دیگر در باره آفرینش انسان خداوند بر خود آفرین گفته و فرمود:
«ثمّ أنشأناه خلقاً آخر فتبارک الله أحسن الخالقین؛
(8) سپس او را آفرینش و خلقت دیگری دادم و بزرگ است خدایی که برترین آفریدگار است».
و در آیه دیگری در باره مقام برین آدمی - که همان مقام خلافت است - فرمود :
«إذ قال ربّک للملائکة إنّی جاعل فی الأرض خلیفه... ؛
(9) زمانی که خدا به فرشتگان فرمود : من در زمین جانشینی خلق می کنم ...» .
و نیز فرمود: ما از روح خود به انسان دمیدم؛
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی ؛
(10) پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم» ؛
البته خدا نه جسم دارد و نه روح.
خدا در قرآن فرمود:
«نفخت فیه من روحی؛ از روح خود در او دمیدم »، باید توجه داشت که این اضافه تشریفی است و دلیل بر این است که روحی بسیار با عظمت در کالبد انسان دمیده شده ، همان گونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش "بیت الله" می خوانند. ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش "شهر الله" (ماه خدا) می نامند، زیرا می دانیم همه ماه ها و همه مکان ها از آن خدا است. لیکن وقتی گفته می شود خانه خدا، یعنی خانه ای که از نظر شرف و منزلت چنان با عظمت است که هیچ طرف نسبتی غیر از خداوند ندارد.
بر این اساس مفهوم آیه این می شود که در او روحی که از نظر شرافت، اهمیت و توانمندی، به من قابل انتساب است، دمیدم.
مقصود این است که روح آدمی از ویژگی هایی برخوردار است که باعث شرافت آن می شود، که آن را از دیگر موجودات ممتاز می سازد.
با این ویژگی انسان می تواند از ملائک برتر شود. چه رسد به جن . روح الهی است که با استعدادهای فوق العاده ای که در آن نهفته است، می تواند تجلّی گاه انوار خدا باشد . خداوند به او این همه عظمت بخشیده، به گونه ای که می تواند با استفاده صحیح از اختیار در راه الهی قدم بر دارد . تمام ابزار و امکانات و حتی عضو مادی خود را در این راه صرف نماید و از فرشتگان نیز برتر شود .
پس بطور کلی می توان گفت که:
انسان به خاطر وسعت وجودی و توانمندی روحی بالایی که نسبت به ملائکه و اجنه دارد، می تواند به بالاترین مراتب وجودی دست پیدا کند و برترین انها شود.
چرا انسان به عنوان اشرف مخلوقات ذکر شده است؟
پاسخ :
دلایل فراوانى براى برترى و شرافت انسان نسبت به سایر آفریده ها وجود دارد که به سه مورد آن اشاره مى شود:
الف. دلیل عقلى
موجودات جهان از یک نگاه به جمادات، گیاهان، حیوانات و انسان ها تقسیم مى شوند. جمادات از مجموعه عناصر به هم پیوسته اى تشکیل شده که فقط دربردارنده نیروهاى طبیعى یا پتانسیل ذخیره شده مى باشند. گیاهان داراى سه اثر و ویژگى تغذیه، تولید و رشد هستند و براى رسیدن به کمال مطلوب خود از نیروهاى طبیعى در جمادات (خاک) بهره مى برند.
حیوانات علاوه بر تغذیه و تولید و رشد؛ برخوردار از نوعى ادراک و کُنش اختیارى در سطحى بسیار محدوداند.1
اما انسان علاوه بر بهره مندى از ویژگى ها و کمالات مراتب پایین تر از خود یعنى تغذیه، تولید، رشد، ادراک حسّى و کُنش اختیارى در سطح محدود، داراى دو ویژگى ممتاز و برتر است؛ یکى «عقلانیّت» و اندیشه ورزى و دیگر «کُنش اختیارى» در سطحى گسترده. از این رو انسان به خاطر ظرفیّت نامحدود و استعدادهاى انسانى بى پایانى که در او به ودیعه نهاده شده، اشرف مخلوقات خوانده شده است. زیرا معیار شرافت بهره مندى از کمالات برترى مانند عقل و اراده است که خاستگاه آن روح الهى است که در انسان مى باشد.
پس انسان در دو جهت بر سایر آفریده ها برترى دارد:
«عقل»
«کمال اختیارى».
تجربه تاریخى نیز شاهد تحوّل و پیشرفت چشمگیر در زندگى مادّى و معنوى انسان است در حالى که در زندگى سایر موجودات مادّى، تحوّل چندانى مشاهده نمى کنیم، و آنچه هست به طور غریزى مى باشد. بنابراین دلیل اصلى برترى و شرافت انسان بر دیگر مخلوقات را بایستى در ماهیّت و ساختار وجودى و استعدادهاى بى پایان نهفته در انسان جست و جو نمود.
ب. دلیل عرفانى
اهل معرفت بر آنند که از میان آفریده ها تنها انسان مظهر و جلوه گاه کامل اسماء الهى است.
به بیان دیگر هر موجودى مظهر اسم و صفتى از اسماء و صفات حق تعالى است ولى انسان از چنان ظرفیت و استعدادى برخوردار است که مى تواند جلوه گاه همه اسماء و صفات خداوند باشد. از این رو انسان کامل به تنهایى مظهر همه اسماء و صفات حق تعالى است.3
خداوند تنها بر قلب و دل انسان کامل تجلّى و ظهور کامل دارد و تنها قلب انسان کامل است که گنجایش حضرت حق را دارد و این بهترین، دلیل بر برترى و شرافت انسان مى باشد.
از این رو در روایات آمده است که «قلب انسان مؤمن عرش پروردگار است»4؛ «زمین و آسمان من گنجایش من را ندارند؛ بلکه تنها قلب و دل بنده مؤمن من گنجایش و ظرفیت من را دارد».5
ج. دلیل قرآنى
قرآن مى فرماید:
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»6؛
«و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا (بر مرکب ها) بر نشاندیم، و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم، و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم».
براساس این آیه شریفه خداوند مهربان به انسان دو مدال افتخار داده؛ یکى «کرامت» و دیگرى «فضیلت».
کرامت مربوط به ارزش و شرافت ذاتى انسان است که ویژه اوست و دیگر موجودات در آن سهیم نیستند. فضیلت، آن کمالات مشترک میان انسان و سایر آفریده هاست که انسان نسبت به دیگران سهم بیشتر و کامل ترى دارد. بنابراین در تفضیل، انسان با آفریده هاى دیگر مقایسه و سنجیده مى شود.7
شایان توجّه این که قرآن کریم برترى انسان بر بسیارى از آفریده ها را بیان مى کند؛
«وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»8؛
«و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم».
در ذیل به برخى از «جلوه هاى کرامت» انسان از نظرگاه قرآن اشاره مى شود:
1. علم به اسماء
انسان تنها موجودى است که شایسته و مستعدّ شناخت اسماى الهى است:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا»9؛
«سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مى گویید، از اسامى اینها به من خبر دهید. گفتند: منزهى تو! ما را جز آنچه (خود) به ما آموخته اى هیج دانشى نیست».
و انسان به جهت برخوردارى از همین ظرفیت علمى گسترده، آموزگار فرشتگان نیز هست:
«قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»10.
بنابراین انسان کامل نه تنها آموزنده اسماء الهى ـ که حقایقى غیبى و داراى شعورند ـ مى باشد، بلکه آموزگار و یاد دهنده آنها به فرشتگان نیز مى باشد و این بهترین گواه برترى انسان بر فرشتگان است.
2. خلافت الهى
انسان از دیدگاه قرآن وجودى جامع و قابلیتى نامحدود دارد که او را شایسته جانشینى خداوند قرار داده است. همین خلاف الهى، جایگاه والاى انسان را در هستى رقم مى زند:
«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»11.
کرامت انسان مرهون خلافت الهى اوست که بهره غیر انسان نیست. در احادیث رسیده از معصومین علیهم السّلام، تعبیر ممتاز و منحصر به فردى در مورد جایگاه برجسته انسان به کار رفته که درباره هیچ موجود دیگرى ذکر نشده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»12؛ «کسى که خود را شناخت پس پروردگار خود را شناخته است». یعنى، شناخت جان آدمى از آن جهت که خلیفه خداست، حتما به شناخت خدا مى انجامد.13
3. سجده فرشتگان بر انسان
یکى از بهترین دلایل بر شرافت انسان آن است که خداوند به همه فرشتگان دستور مى دهد تا انسان را سجده کنند.
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا»14؛
«و هنگامى که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید پس همه آنها سجده کردند».
اگر انسان موجودى کامل تر از فرشتگان و برتر از آنها نباشد، صحیح نیست که وجود کامل وجود ناقص را سجده کند. البتّه سجده و کُرنش ملائکه بر حضرت آدم علیه السلام به خاطر ساختار خاص وجودى او بود؛ چون روح الهى در آدم علیه السلام دمیده شد، فرشتگان مأمور به سجده گردیدند:
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ».
خداوند به خاطر ویژگى ها و استعدادهاى سرشار و فراوانى که در روح انسانى قرار داده، به خود آفرین گفته؛
«فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»15.
و به همین دلیل است که آفرینش انسان را به «أحسن تقویم» مى ستاید:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»16.
. حیات و مرگ یک انسان برابر است با حیات و مرگ همه انسان ها
براى ارزش و جایگاه برجسته انسان در نظام آفرینش همین بس که حیات یک انسان مساوى با حیات و زندگى همه انسان ها، و مرگ یک انسان برابر است با مرگ همه انسان ها است.
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً»17؛
«هر کس فردى را بدون آنکه کسى را کشته باشد یا فسادى در زمین انجام داده باشد، بکشد چنان است که تمام انسان ها را کشته است و هر کس فردى را زنده بدارد چنان است که همه انسان ها را زنده کرده است».
چنین توصیفى از ارزش انسان و جایگاه والاى او، درباره هیچ آفریده اى در قرآن ذکر نشده است.
5. تسخیر آسمان و زمین براى انسان
خداوند، آسمان ها و زمین و آنچه در آنهاست را مسخّر جانشین خود در زمین ساخته است:
«وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ»18.
خداوند نخست سفره جهان آفرینش را گسترانید و سپس میهمان را دعوت نمود، یعنى چنین نیست که ابتدا انسان را آفریده باشد آن گاه آب، هوا، غذا و امکانات را فراهم نموده باشد.
6. انسان امانتدار خدا
تنها موجودى که بر اساس استعداد و قابلیت ذاتى خود توانست امانت الهى را به دوش بکشد انسان است:
«إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الاْءِنْسانُ»19؛
«ما امانت (الهى و بار تکلیف) را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناک شدند ولى انسان آن را برداشت».
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
مفسّران منظور از «امانت» را «تکلیف الهى»، «معرفت خداوند»، «عقل»، «اختیار و آزادى اراده»، و «ولایت الهیّه» تفسیر نموده اند.20
خلاصه آن که علّت خاستگاه برترى انسان از دیدگاه عقل و نقل همان ساختار وجودى و ذات و سرشت بى نظیر انسان است. اساساً تعیین جایگاه هر موجود منوط به تبیین حقیقت و هویّت اوست تا هویّت و چیستى چیزى شناخته نشود، جایگاه او در نظام آفرینش آشکار نخواهد شد.
انسان تنها موجودى است که از نیروهاى گوناگون مادى و معنوى، جسمانى و روحى تشکیل شده و در لابه لاى تضادها مى تواند پرورش پیدا کند و استعداد تکامل و پیشروى نامحدود دارد.
امام على علیه السلام مى فرمایند: «خداوند خلق عالم را به سه گونه آفرید، فرشتگان و حیوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حیوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند ولى عقل ندارند، اما انسان ترکیبى از عقل و شهوت و غضب است، تا کدامین غالب و چیره شود؛ اگر عقل او بر شهوتش غالب شود؛ از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چیره گردد از حیوانات پست تر است.21