مرد عابدی در بین قوم بنی اسرائیل زندگی می کرد که چهل سال عُمر خود را به عبادت خداوند گذراند. او روزی گوسفندی را برای قربانی به مسلخ برد. اما مورد قبول پروردگار واقع نشد. مرد عابد ناراحت، نَفْس خود را مورد خطاب قرار داد و گفت؛ امروز آنچه کشیدم از دست توست و گناهانم را تو باعث شدی.
در آن لحظه پروردگار بر او وحی فرستاد، سرزنش امروز تو در مورد نَفْس اماره ات از عبادت چهل ساله ات نزد من بهتر است.(2)