نهنگ، زندانی بود که یونس را درون خود به این سو و آن سوی دنیا چرخاند و یونس در دل تاریکی شکم نهنگ ندا در داد؛
«معبودی جز تو نیست، منزهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم.»(3)
[291]
خداوند دعای یونس را در دل ماهی شنید و او را اجابت کرد و او را به ساحل دریایی انداخت، در حالی که نحیف و پژمرده شده بود؛
«باز یونس را از بطن ماهی به صحرای خشکی افکندیم در حالیکه بیمار و ناتوان بود و در آن صحرا بر او درخت کدو رویاندیم.»(1)
ماهی افکندش از آن دریا کنار * روی خشکی لیک با جسمی نزار
جسم او چون جوجه ای بی بال و پر * آفتاب از بهر او بودی ضرر
یک درختی از کدو آنجا برست * زیر سایه اش حضرت یونس نشست
آری خداوند چون او را به خشکی آورد بر بالای سرش درخت کدویی رویاند تا از اشعه تند آفتاب در امان باشد. خداوند از یونس پرسید؛ تو چگونه به ناله و تضرع یک صد هزار نفر از قومت توجه نکردی و حال خودت طاقت یک ساعت سختی را نداری؟ یونس از پروردگار عذر خواست و به درگاه او توبه کرد. گویند یونس به مدت سه روز در شکم نهنگ زندانی بود و آن تنها زمانی بود که خداوند یونس را تنها برای یک چشم به هم زدن به حال خود واگذار کرد.
پس نجاتش داد حی لایموت * هم از آن دریا و هم از بطن حوت
در آن هنگام که یونس قومش را نفرین کرده بود، خداوند به او وحی فرستاد من پروردگار حکیم و عادل هستم و با بندگان خود مدارا می کنم. شاید آنها توبه کنند و هیچ وقت به خاطر گناه بزرگان، کودکی را عذاب نمی کنم. من تو را به سوی آنها فرستادم تا طبیب آنها باشی، اما تو با ناشکیبایی دل آنها را شکستی و از من عذاب آنها را خواستار شدی. آری یونس، تنها قومی که عذاب از آن رفع شد قوم تو بود و تقدیر آنها چیز دیگری جز عذاب ثبت شده است.
«یونس! هیچ شهری نبود که اهل آن ایمان بیاورند و ایمانش به حال آن سود بخشد مگر قوم تو یونس که وقتی در آخرین لحظه ایمان آوردند عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم.»(2)
[292]
مدت غیبت یونس از زمانی که قومش را ترک گفت تا ایمان مجدد آنها و بازگشت مجدد یونس چهار هفته طول کشید. هنگامی که یونس بطرف قومش بازگشت پنج شنبه بود.
«و باز او را بر قومی بالغ بر صدهزار یا افزون برسالت فرستادیم.»(1)
خدای تعالی به او وحی کرد به شهر خود بازگرد و به جمع بستگان و طایفه خود بپیوند، زیرا آنها ایمان آورده اند، بتها را کنار گذاشته و اکنون در جستجوی تو و منتظر بازگشت تو هستند.
یونس به شهر خود بازگشت و با تعجب دید، آنهایی که به هنگام هجرت او به پرستش بت ها مشغول بودند، اکنون زبانشان به ذکر خدا باز شده است و خدای یکتا را سپاس و ستایش می کنند.
الهی شد قصه یونس تمام * تا قیامت باد بر ذالنون سلام