حضرت ایوب پیامبری بود که فرشتگان الهی بوجود او می بالیدند. زیرا او بنده ای مؤمن، عابد و درستکار بود. بین فرشتگان، در مورد خلق و عبادت و معصیت بحث و گفتگو در جریان بود. یکی از فرشتگان گفت؛ امروز در روی زمین بهتر از ایوب یافت نمی شود. او مؤمنی شب زنده دار و ساجدی عابد است. او در اموال خود، سهمی برای سائل و محروم معلوم کرده است و روزگارش به عبادت و سپاس نعمتهای بیکران خدا
[275]
می گذرد. پرستش و عبادت مخلصانه او برای ثروتمندان و توانگران روی زمین حجت است. سپس فرشتگان دیگر نیز گفتار او را تأیید نمودند.
ایوب در زمان خود از نظر زندگی مادّی یکی از ثروتمندان عصر خود بوده است. و چون ابلیس گفتگوی فرشتگان را شنید و دید دامنه ثروت و بساط نعمت ایوب بسیار گسترده است ولی غنا و ثروت و وفور نعمت او را به کفران نکشانده است سخت بر او گران آمد و متأثر و نگران شد، چون تمام سعی او در گمراهی صالحان و وسوسه مؤمنان است و ایوب همیشه به ذکر و عبادت پروردگار خویش مشغول است. از نیکی و انفاق به زیردستان دریغ ندارد و به معنای واقعی خادم گرسنگان و برهنگان و اسیران و حاجتمندان است و بعلاوه به نشر علم و معرفت در بین مردم همّت می گمارد و آنان را از بند جهل رها می سازد و ستمکاران را از عمل خود باز می دارد، لذا به سوی ایوب شتافت تا او را گمراه و اغواء سازد.
ابلیس تصمیم گرفت خود را به ایوب نزدیک کند و او را گمراه و دچار وسوسه نماید و دنیا و زیبائیهای آن را برای او جلوه دهد و از عبادت و امور خیر بازش دارد. ولی زود دریافت که اگرچه ایوب در ناز و نعمت غوطه ور است، لیکن غنا و ثروت او را به خوشگذرانی وا نداشته و دائما زبان به شکر و سپاس پروردگار می گشاید و نسبت به همه مردم مخصوصا سائلین، فقیران و محرومان مهربان است و از ایشان با روی گشاده استقبال می کند. سخنان بیهوده در گوش و همچنین هوی و هوس در قلب ایوب راهی ندارد و او از بندگان مخلص خدا می باشد که تسلط شیطان را نمی پذیرد.
ابلیس از آنچه دید بود ناراحت و مأیوس شد و ناچار به سوی خدا بازگشت و گفت؛ بارخدایا! ایوب همان بنده ات که تو را عبادت و پرستش می نماید و قلبش به ذکر تو می طپد و زبانش به تسبیح تو باز است، از روی اخلاص و تمایل قلبی، این کارها را انجام نمی دهد، بلکه تو را فقط به خاطر مال و ثروت فراوان و فرزندان زیادی که به او عنایت کرده ای، پرستش و عبادت می کند و به این امید آرزو است که مال و مقام او را حفظ کنی و آنها را برکت بخشی و در حقیقت عبادتش بهای نعمتهایی است که به او عطا کرده ای.
آیا هزاران گوسفند و شتر و صدها اسب و گاو و کشتزارهای خرم و با صفا و زمین های پهناور و پسران و دختران زیاد شکر و سپاس تو را نمی طلبد و آیا بیم زوال و تباهی این
[276]
همه ثروت و نعمت نیست که او را به اطاعت تو ناچار می سازد. پس عباد ایوب از روی خلوص نیست.
این ثروت زیاد که در اختیار دارد را از او بگیر و او را از این نعمت فراوان محروم ساز، آنگاه می بینی که زبان او از ذکر تو خاموش و قلب وی از فرمانت گریزان می گردد.