قوم نمرود تصمیم گرفتند ابراهیم را به جرم توحید و خداپرستی و شکستن بتها با
[96]
آتش بسوزانند. پیروان نمرود به جمع آوری هیزم پرداختند و حتی برای شفاع بیماران خود نذر می کردند که هیزم برای سوزاندن ابراهیم ببرند تا بیمارشان شفا یابد. از همه نقاط، مردم برای شرکت در این مراسم دعوت شده بودند و همه با خود هیزم می آوردند. بعد از چندی، روز چهارشنبه،(1) انبار چوب و هیزم پر شد و دور انبار را به صورتی وسیع دیوار کشیدند.
مردم روزهای متوالی به جمع آوری هیزم پرداختند تا اینکه کوهی از هیزم فراهم شد، سپس در زمین همواری دیواری ساختند و در آن آتش را شعله ور ساختند، شعله های آتش آنقدر زیاد بود که هیچ پرنده ای نمی توانست از بالای آن پرواز کند.
محل مرتفعی را آماده کردند تا نمرود از آنجا منظره سوزاندن ابراهیم را تماشا کند. نمرودیان برای انداختن ابراهیم در آتش دچار مشکل شدند چون نمی توانستند با این آتش عظیم. به آن نزدیک شوند تا ابراهیم را در آن افکنند، لذا به فکر ساختن منجنیق افتادند تا از راه دور ابراهیم را به درون آتش پرتاب کنند. منجنیق آماده شد و ابراهیم را در آن قرار دادند.
جوش و خروش از تمام کائنات برخاست. هر یک به زبان حال به خدا شکایت کردند. زمین گفت؛ خدایا! کسی غیر از او بر روی من، تو را پرستش نمی کند آیا می گذاری طعمه آتش نمرود شود؟ ملائکه آسمان نیز اعتراض داشتند، و خداوند رو به آنها فرمود؛ اگر بنده ام مرا بخواند حتما نجات خواهم داد و در وقت ضرورت دست او را خواهم گرفت. جبرئیل به خدا التماس نمود و گفت؛ خدایا در زمین کسی غیر از او تو را پرستش نمی کرد، اینک او را در آتش می اندازند. به جبرئیل خطاب شد؛ ساکت باش، بنده ای مانند تو می ترسد که وقت بگذرد! من هر وقت بخواهم می توانم او را نجات دهم، مرا بخواند جوابش را می دهم.
جبرئیل در آن وقت بر ابراهیم نازل شد و گفت؛ ابراهیم! آیا حاجت و درخواستی داری من برآورده سازم؟
ابراهیم جواب داد؛ «به تو احتیاجی ندارم، خدا کافی و کفیل من است»
[97]
میکائیل گفت؛ می خواهی آتش را به وسیله آبها و باران که در اختیار من است خاموش سازم؟
ابراهیم جواب داد؛ نه.
ملک متصّدی بادها گفت؛ مایلی طوفانی برانگیزم که آتش پراکنده شود؟
ابراهیم جواب داد؛ نه.
جبرئیل گفت؛ پس از خدا بخواه تا نجاتت دهد.
حضرت ابراهیم گفت؛ «همین که او مرا در این حال می بیند کافی است.»
ابراهیم همچنان ثابت و استوار بی آنکه اظهار عجز کند و چهره اش تغییر یابد، تنها دل به خدا بسته با سیمایی شاد، لبهایش را به این گفتار حرکت داد و گفت؛
«ای خدای بزرگ! ای خدای یکتا و بی همتا و بی نیاز که نه پدر کسی هستی و نه فرزند کسی، و نه نظیر و همتایی داری، به لطف و کرمت مرا از آتش نجات بده.»(1)
امام صادق فرمود؛ وقتی که ابراهیم را در آتش افکندند عرض کرد؛
«خدایا! به حق محمّد و آلش از درگاهت می خواهم که مرا از آتش نجات دهی، خداوند نیز آتش را برای او سرد و گوارا کرد.»(2)
از هر سو شعله های آتش سر به آسمان زبانه کشیده بود و قهقهه نمرودیان بلند شده بود، و منجنیق ابراهیم را در دل توده های آتش پرتاب کرد، اما خداوند به یاد ابراهیم بود، در همان لحظه از مصدر وحی الهی به سوی آتش فرمان آمد؛
«ای آتش! سرد و سلامت شو بر ابراهیم.»(3)