همانطور که قبلاً گفتیم آزر، سرپرست ابراهیم در دوران نوجوانی او بود و از جمله کسانی که هم بت پرست و هم بت تراش بود و آنها را می فروخت. آزر بعد از وفات پدر، از مردم به او نزدیک تر بود و برای هدایت شایسته تر و جا داشت که ابراهیم در هدایت وی سعی بیشتری معمول دارد.
با توجه به اینکه آزر، بت تراش بود و بت ها را به مردم می فروخت و از مبلغین و مروّجین پرستش به شمار می رفت، می توانست سدّ راه ابراهیم باشد، لذا راهنمایی آزر به خداپرستی اولین قدم در راه ترویج یکتاپرستی بود.
ابراهیم برای شروع دعوت خود به تحقیر و بدگویی از بُتها اقدام نکرد تا آزر از وی
[91]
نفرت پیدا کند، بلکه چون آزر جای پدر او را برای ابراهیم پُر کرده بود، برای او احترام خاصی قائل بود و به همین خاطر آرام و با زبانی شیرین و لحنی ملایم و مؤدبانه با آزر وارد صحبت شد.
ابراهیم، ابتدا از نبوت خود شروع کرد تا مهر و محبت او را به خود متوجه کند، سپس از آزر پرسید؛ چرا به بتها توجه کرده و دل به پرستش آنها بسته ای، با اینکه می دانی آنها صدای تو را نمی شنوند و تواضع و فروتنی تو را نمی بیند و نمی توانند در برابر بلاء به شما یاری رسانند و یا حاجتی را برآورده سازند، چرا در پرستش آنها اصرار می کنی؟(1)
ابراهیم ترسید، آزر موقعیت او را حقیر شمرده و از او روی برگرداند، لذا برای جلب عواطف، او را پدر نامید و گفت؛ من دارای علمی شده ام که تو از آن بی بهره ای، از پیروی من سرپیچی و در همراهی من کوتاهی نکن. گرچه از نظر ثروت و از نظر سن از تو ارشد نیستم ولی از نظر علم و معرفت از تو برترم. پس، از آزر خواست تا روش او را تعقیب کند و در طریق وی قدم بردارد تا به راه راست هدایت شود.(2)
پس از این ابراهیم تصمیم گرفت بتها را در نظر آزر بی ارزش جلوه دهد، و به آزر گفت؛ با پرستش بت و تسلیم در مقابل آنها، شیطان را پرستش می کنی. همان شیطانی که نافرمانی خدا را کرد و به خدا وعده داد که مردم را گمراه سازد. پس او غیر از هلاکت و گمراهی و فساد برای بشر، چیز دیگری را طالب نیست.(3)
ابراهیم به روشنگری آزر پرداخت و او را از عاقبت بت پرستی خبر داد و گفت؛ پدر جان، از آن روزی می ترسم که به عذاب الهی دچار شوی و از جمله یاران و اَتباع شیطان درآیی.(4)