آنان تصمیم قتل عیسی را گرفتند در حالی که از مکان او اطلاعی نداشتند و می دانستند که نخواهند توانست او را بیابند لذا به مردم وعده دادند و گفتند؛ هرکس عیسی را بیابد و او را نزد ما بیاورد به پاداش بزرگی می رسد.
اجتماع بزرگان و رجال یهود در بیت المقدس گرد هم آمدند و درباره نحوه برخورد با عیسی به مذاکره پرداختند که چگونه انتقام خود را از او بستانند.
در همین احوال که آنها مشغول تصمیماتی علیه عیسی بودند و بیم و ترس وجود آنان را احاطه کرده بود و می ترسیدند که دولتشان نابود گردد و مردم از آنها دور شوند. یکی از پیروان عیسی بنام «یهودا» مضطرب و نگران به جمع یهودیان شتافت و زیر گوش دربان مجلس گفت؛ من مطلب مهمی دارم که باید در اجتماع یهود بیان کنم.
یهودا چون وارد شد، حاضرین سبب حضور او را جویا شدند. یهودا به آنان گفت: من از خروج عیسی از دین یهود سخت عصبانی و نگرانم و روش وی خواب را از چشم من ربوده است.
سپس با کمال احتیاط به آنان گفت؛ حاضر است مکان عیسی را به آنها نشان دهد، تا علت پریشانی آنان را برطرف سازد. هنوز سخن یهودا تمام نشده بود که قوم یهود نفس
[332]
عمیقی کشدند و به تشریح وعده و نویدهای خود به یهودا پرداختند و قول دادند آرزوهای او را برآورده سازند.
یهودیان او را نزد حاکم خود بردند و داستان را برای او نقل کردند، سپس حاکم گروهی از سربازان خود را همراه آن مرد فرستاد تا عیسی را بیاورند تا حکم را در مورد او اجرا سازند. در این موقع عیسی از فکر و نقش شوم آنان آگاه بود و می دانست تصمیم آنان در مورد او به کجا انجامیده، لذا متواری گشت.(1)