با توکل بر کریم بی نیاز * از مسیح اللّه سازم قصه ساز
مادرش مریم که دامن پاک بود(2) * دامنش را از پلیدی، حق زدود
حضرت مریم زیر نظر زکریا دوران کودکی را پشت سر گذاشت و گاهگاهی جهت رفع نیازمندیهای خود به خانه زکریا و نزد خاله اش ایشاع می رفت.
یک روز طبق عادت معمول، مریم علیهاالسلام به نماز و عبادت خدا مشغول بود که ناگهان روحش مضطرب گشت و در خود ترس و نگرانی بی سابقه ای احساس کرد، در این حال
[313]
فرشته ای از آسمان به صورت مردی تمام عریان در پیش روی مریم ظاهر شد تا مریم با او مأنوس و همدم شود. این اتفاق پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال پس از هبوط حضرت آدم رخ داد.(1)
مریم با دیدنش از او گریخت و به خدا پناه برد، چون گمان کرد که او مردی گنهکار و متجاوز است و مریم که زنی پرهیزکار و مؤمنی عفیف و پاکدامن بود و چنین ارتباطی را خلاف عفت و تقوی می دانست.
در حالکیه ترس، روح مریم را آزار می داد، مرد ناشناس مریم را آرامش و اطمینان خاطر داد و از نگرانی او کم کرد.
[مریم گفت؛ اگر پرهیزگاری، من از تو به خدای رحمان پناه می برم. جبرئیل گفت؛ من فقط فرستاده پروردگار توأم برای اینکه به تو پسری پاکیزه بخشم].(2)
[که نامش مسیح است، عیسی بن مریم علیهاالسلام در حالی که او در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خدا است. و در گهواره به اعجاز و در میانسالی به وحی با مردم سخن می گوید و از شایستگان است].(3)
در آن حال ابری از غم و اندوه بر سر مریم سایه افکند و موجی از تأثر او را فرا گرفت ولی زود بر اعصاب خود مسلط شد و نیروی تحلیل رفته خود را متمرکز کرد و به فرشته گفت؛
[چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست بشری به من نرسیده و بدکار نبوده ام؟ فرشته گفت؛ فرمان چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است و تا او را نشانه ای برای مردم و رحمتی از جانب خویش قرار دهم و این دستوری قطعی بود].(4)
فرشته پس از ابلاغ این پیام، ناپدید شد، اما مریم نشسته و آنچه را که شنیده بود،
[314]
حیران و متحیر مانده و فکر می کرد که مردم در این مورد چه خواهند کرد و چه خواهند گفت؛ که چگونه دختر باکره ای باردار شده و صاحب فرزند گشته است، او هیچگاه شوهر به خود ندیده است. این افکار مریم را به وحشت انداخت و آن وحشت او را به گوشه گیری و انزوا کشاند.