(1)
شعیا بر مردمی مبعوث شد که پادشاهی بنام (صدقیا) داشتند. ابتدا آنان بر آئین وحدانیت خدا ایمان داشتند و مردمی درستکار بودند، تا اینکه در دین خود بدعت تازه ای نهادند.
خداوند در پاسخ سرکشی آنها پادشاه بابل را مأمور حکومت آنان گردانید. اما آن قوم دست به دعا برداشتند و توبه کردند. خداوند نیز توبه آنان را بخاطر پدران صالحشان پذیرفت. صبح گاهان مردم مشاهده کردند که تمامی سپاه بابل در اردوگاه خود به هلاکت رسیدند و فقط پانزده نفر از آنها از جمله بخت نصر از خشم الهی جان سالم به در بردند. و بار دیگر صدقیا را بر آنان حاکم کرد. صدقیا مردی صالح و متدین بود تا زمانی که صدقیا
[272]
بر مردم حکومت می کرد، مردم به آئین یکتاپرستی و اطاعت پیامبر خود باقی ماندند.
او به فرمان خدا مأمور شد تا قوم خود را از گنهکاری و بزهکاری باز دارد و آنها را بار دیگر به ایمان و خداپرستی فرا خواند. پروردگار به شعیا وحی فرستاد که به زودی جان صدقیا را خواهم ستاند.
بهتر است از او بخواهی برای خود جانشینی انتخاب کند. شعیا وحی خداوند را به صدقیا رساند. صدقیا به تضرع و زاری پرداخت و از آنکه نتوانست توشه ای برای خود فراهم کند، ابراز پشیمانی کرد و از خداوند خواست تا اجلش را به تأخیر اندازد. خداوند نیز دعای او را مستجاب کرد و پانزده سال دیگر بر عمر او افزود. بعد از مرگ صدقیا مردم بار دیگر به سرکشی و گناه روی آوردند.
خداوند به شعیا وحی فرستاد که به زودی یکصد و چهل هزار نفر از افراد شرور و گنهکار و شصت هزار از خوبان امت تو نابود می شوند. شعیا پرسید؛ گناه خوبان در این میان چیست؟ پروردگار فرمود؛ آنها با گنهکاران همنشینی داشتند و هیچ گاه بر آنان به خشم نگاه نکردند و از معاشرت با آنان ناراحت نبودند.
شعیا به سوی قومش رفت تا آنان را ارشاد کند. اما آنها نه تنها دعوتش را و ارشادهایش را گوش ندادند بلکه تصمیم به قتلش گرفتند. شعیا از میان ان قوم سرکش گریخت و خود را در داخل تنه درختی پنهان کرد. اما شیطان گوشه لباسش را به مردم نشان داد و آنان با اره ای بزرگ درخت را به همراه شعیا از وسط جدا کردند.
بعد از شعیا پیامبری بنام حبقوق بر آن قوم مبعوث گشت. او خطاب به قومش گفت؛ تورات خبر از ظهور کتابی روشن می دهد که از کوه فاران بر سراسر گیتی پرتو می افکند و آسمان از ستایش محمّد و امت او لبریز است.
مردی سوار بر شترش خشکی را در نوردیده و کتابی تازه برای ما به ارمغان می آورد. ظهور او بعد از ویرانی بیت المقدس خواهد بود.
اما آن قوم گفته های حبقوق را نیز نپذیرفتند و تصمیم به قتل او گرفتند. تا اینکه پروردگار آن قوم سرکش و نافرمان را به هلاکت و جزای اعمالشان رساند.