خداوند به یکی از پیامبرانش وحی فرستاد که در میان قومش مردی مستجاب الدعوه زندگی می کند. روزی که همسر آن مرد از او خواست تا دعا کند، که وی زیباترین زن دیار خود شود، دعای آن در حق همسرش اجابت شد.
زیبایی زن باعث شد که پادشاه و درباریان و مردم بسیاری به او دل بسپارند و همین توجّهات به او باعث شد تا از همسر پیر خودش دوری کند و با او بدرفتاری کند. اما آن مرد با صبر و مهربانی با همسرش رفتار می کرد. تا آنکه روزی از خداوند خواست همسرش را به شکل سگی در بیاورد. زن به شکل سگ درآمد. اما فرزندان آن مرد گریه کنان از او خواستند تا مادرشان را به شکل اولیه خود در آورد.
مرد قبول کرد و زن به شکل سابق خود در آمد و خداوند به پیامبرش گفت؛ هیچ یک از دعاهای مرد نه در حق خانواده اش و نه در حق خودش هیچ فایده ای نداشت.(2)