خداوند بخاطر محبت خالصانه او، موسی بن عمران را برای خدمتگذاری او مأمور ساخت. خداوند ملاقات کلیمش را به او وعده داد و به او وحی کرد؛
«حال که چنین عاشق و شیفته و شیدای من هستی به زودی کلیم (هم سخن) خودم موسی را خدمتگزار تو می کنم.»(3)
اهالی مدین نصیحت های شعیب را قبول نمی کردند و رو به شعیب می گفتند؛
[154]
«ای شعیب، آیا نماز تو به تو دستور می دهد که آنچه را پدران ما می پرستیده اند رها کنیم، یا در اموال خود به میل خود تصرف نکنیم. راستی که تو بردبار فرزانه ای.»(1)
شعیب گفت؛ اگر از جانب پروردگارم دلیل روشنی داشته باشم و به من روزی نیکویی داده باشد آیا می خواهید، از پرستش او دست بردارم؟ ای قوم من قصدی جز اصلاح جامعه را ندارم. بر او توکل کرده ام و به سوی او باز می گردم.
ای قوم زنهار مخالفت شما با من، شما را تا به آنجا نکشاند که به بلایی همچون قوم هود، نوح، و یا صالح دچار شوید. به درگاه او توبه کنید که پروردگار، مهربان و دوستار بندگان است. گفتند؛ از آنچه که می گویی نمی فهمیم، و تو را در میان خود ضعیف می بینیم.
مردم مدین کسانی را که نزد شعیب می رفتند، تهدید به مرگ می کردند و آنان را در چاه یا گودال می انداختند و حقوق مردم را می خوردند.(2)