روز چهارم محرم الحرام : حضرت حر و اصحاب علیهمالسلام، طفلان زینب علیهماالسلام
حر فرزند یزید بن ناجیه بن سعد بن منجار ریاح از بزرگان قبیله بی تمیم و شاخه بنی ریاح بود . شخصیت ممتازی داشت و بزرگ قبیله خود بود و در کربلا ، بعد از عمر سعد ، مهمترین شخصیت سپاه دشمن بود .
مانع از حرکت آن حضرت به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و امام در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کارجنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست.
توبه کنان کنارخیمه های امام آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. حر با اذن امام به میدان رفت و در خطابه ای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ باحسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد امام بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجز خوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد.
شب و روز چهارم دهه اول محرم را برای دو طفل جوان (نقل شده ده ساله)، اما بلند پرواز حضرت زینب سلام الله علیها عزاداری می کنند. استدلال این دو آقازاده آن بود که مادر ما از همه به ابی عبدالله (ع) نزدیکتر است و ما می بایست اولین قربانیان کربلا باشیم، اما اینگونه نشد.
ظهر عاشورا اول نوبت علی اکبر بود، و بعد دیگران تا قاسم ابن حسن و دیگر طاقت این نوجوانان طاق شد و از مادر جهت دریافت اجازه از امام تقاضا کردند. بالاخره حضرت زینب (س) برای گرفتن اذن میدان فرزندانش به سوی برادر خویش رفت.به هر تقدیر امام اذن میدان جعفر و عون دو نوجوان حضرت زینب (س) را صادر فرمودند. از بس این نوجوانان کوچک بودند زره ها برایشان بزرگ بود و نقل شده که نوک غلاف شمشیرهایشان به زمین کشیده می شد… نوجوانان وارد میدان شدند …
رجز خواندن را با معرفی به عنوان پسران زینب دختر علی ابن ابیطالب (علیهما السلام) شروع و با اسم مبارک دایی تکمیل کردند: “امیری حسین و نعم الامیر” : حسین من است و چه خوب فرماندهی است … و به سوی لشکر سفاکان حمله ور شدند … یزیدیان حلقه ای زدند و دو آقازاده جوان را در میان خود محبوس کردند و به شکل ناجوانمردانه ای به شهادت رساندند تا نشانه ای دیگر باشد از آنکه زینب (س) همه هستی خود را در راه برادر داد.
پس از شهادت عون و جعفر (که نام پدر بزرگوار آنها و همسر زینب کبری (س) عبدالله ابن جعفر است) ، حضرت زینب (س) بر خلاف کاری که در مورد دیگر شهدا و خصوصا علی اکبر انجام دادند (و خود را به بالین شهید رساندند و مددکار امام حسین (ع) شدند) به هیچ وجه به میدان نرفتند و حتی از خیمه خارج نشدند تا باعث شرمندگی امام نشوند. انگار که اصلا جگرگوشه هایشان کشته نشدند… و ابی عبدالله (ع) خودشان به کمک حضرت عباس (ع) بدن های بی جان خواهر زاده را به خیام باز گرداندند.
چگونگی شهادت فرزندان حضرت زینب کبری سلام اله علیها'
مقتل فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها
در روز عاشورا زینب (س) لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آنها را از گرد و غبار تمیز نمود و سرمه بر چشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد، و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین (ع) آورد و اجازه خواست که آنها به میدان بروند. حضرت زینب(س) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن میکرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیله بنی هاشم است.
او نائبهالامام است، اصلاً او شریک کربلای حسین(ع) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیه راه حسین(ع) کرده، که از لحظهای که از دامن زهرای مرضیه(س) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین(ع) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کردهاند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفه «کهیعص» را برای زنان کوفی تفسیر میکرد، امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: این عبارت «کهیعص» رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری میگویند: زینب کبری(س)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید – کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر میداشت دایی خود را به مادرش فاطمه(س) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید. امام نخست اجازه نمی داد، حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب عرض کرد: چنین نیست، بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب (س) بیشتر اصرار کرد، سرانجام امام اجازه داد، زینب آن دو گل را به میدان فرستاده است.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
نَشْکُو اِلَی اللَّهِ مِنَ الْعُدْوانِ
قِتالَ قَوْمٍ فی الرَّدی عُمْیانِ
قَدْ تَرَکُوا مَعالِمَ الْقُرآنِ
وَ مُحْکَمَ التَّنْزیلِ وَ التِّبْیانِ
(سوگنامه آل محمدصلی الله علیه وآله، محمدی اشتهاردی، نشر ناصر، ۱۳۷۰ ش، ص ۲۹۲)
به خداوند شکایت میکنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاستهاند. نشانههای قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکارکننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
المناقب، ابن شهرآشوب: سپس محمّد بن عبدالله بن جعفر، به میدان پا نهاد و چنین مىخواند:
نَشْکُو اِلَی اللَّهِ مِنَ الْعُدْوانِ
قِتالَ قَوْمٍ فی الرَّدی عُمْیانِ
قَدْ تَرَکُوا مَعالِمَ الْقُرآنِ
وَ مُحْکَمَ التَّنْزیلِ وَ التِّبْیانِ
آنگاه، ۱۰ تن را کُشت و عامر بن نَهشَل تمیمى، او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، حمله بُرد و او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از هشام: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ، به دست عامر بن نَهشَل تَیمى، کشته شد.
زندگینامه فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها
عَون، یکى دیگر از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، به شهادت رسید.
گفتنى است که عبد الله بن جعفر، دو فرزند به نام «عون» داشته است. از این رو، یکى از آنها «عونِ اکبر» و دیگرى «عونِ اصغر» نامیده شده اند. مادر یکى از آنها زینب علیهاالسلام بوده و نام مادر دیگرى، جُمانه دختر مُسَیَّب، گزارش گردیده است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورّخان، اختلاف نظر وجود دارد.
ابو الفرج اصفهانى، وى را عون اکبر و فرزند زینب علیهاالسلام مى داند و مىگوید که عون اصغر، در واقعه حَرّه [در مدینه] به شهادت رسیده است؛ امّا بیشتر منابع [مانند تاریخ الطبرى و الکامل فى التاریخ و انساب الأشراف و الثقات لابن حبّان و المجدىّ] عونِ شهید در کربلا را فرزند «جُمانه» مىدانند.
نام وى در زیارتهاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» مىخوانیم: سلام بر عَون، پسر عبد الله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت ؛ آن هم پیمان ایمان، و همنشین بزرگان، و مُخلص براى [خداى] مهربان، و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبد الله بن قُطبه نَبهانى را لعنت کند!
مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند:
اِن تُنْکِرُونی فَاَنَا بنُ جَعْفَرٍ
شَهیدُ صِدْقٍ فِی الْجَنانِ اَزْهَر
یَطیرُ فیها بِجَناحٍ اَخْضَرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی الْمَعْشَرِ
اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت،پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!،آن گاه، جنگید تا کشته شد. گفته شده که عبدالله بن قُطْبه، او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از هشام: عَون بن عبدالله بن جعفر بن ابىطالب، که مادرش جُمانه، دختر مُسیَّب بن نَجَبه بن ربیعه بن ریاح از قبیله بنى فَزاره بود. وى به دست عبد الله بن قُطْبه طایى نَبهانى، کشته شد.
تاریخ الطبرى به نقل از ابو کَنود عبد الرحمان بن عُبَید: هنگامی که عبداللهبن جعفر از کشتهشدن دو پسرش همراه حسین(ع) خبر یافت و مردم برای تسلیت به حضورش میآمدند، یکی از وابستگانش ـ که فکر نمىکنم کسى جز ابو لَسْلاس باشد ـ گفت: مصیبتى که دیدهایم، از جانب حسین به ما رسیده است!عبدالله بن جعفر، او را با کفشش زد و سپس گفت: اى پسر زنِ بدبو! آیا به حسین، چنین مىگویى؟
به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر مى بودم، دوست مىداشتم که از او جدا نشوم تا همراهش کشته شوم! به خدا سوگند، آنچه دلم را به از فدا شدن دو پسرم راضى و مصیبت آن دو را بر من، سبُک مى کند، این است که در راه از خود گذشتگى براى برادر و پسرعمویم [حسین علیه السلام] و پایدارى در کنار او، کشته شدهاند!
سپس به همنشینانش رو کرد و گفت: خدا را بر شهادت حسین علیه السلام مىستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین علیه السلام را یارى کنم، دو پسرم، او را یارى دادند.
امام حسین علیه السلام بعد از شهادت فرزندان خواهر بدن های خون آلودشان را بغل گرفت و در حالی که پاهایشان بر روی زمین کشیده می شد، را به خیمه ها آورد.همه می دانیم محبت مادر به فرزندان چقدر است آنهم مادری چون زینب سلام الله علیها اما حضرت زینب علیها السلام علی رغم اینکه دو جگر گوشه خود را از دست داده بود بردباری فراوانی از خود نشان داد؛ همه بانوان از خیمه ها بیرون آمدند امّا او بیرون نیامد. اول برای بی تابی نکردن و دوم اینکه مبادا چشم برادر به او بیفتد و شرمنده شود.