حضرت مریم، آن بانوی بزرگوار نام پدرش «عمران» و نام مادرش «حنّه» بوده است، مادر مریم زنی نازا بود و فرزندی نیاورده بود و سال ها در حسرت طفلی برای خود می سوخت و آنقدر اشک می ریخت تا با خیال خوش فرزند به خواب برود. او نذر کرده بود که اگر روزی دارای طفلی شد، او را نوکری عبادتگاه بیت المقدس بگمارد تا خدمتگذار آنجا شود.(2)و همین که فرزندی داشته باشد تا قلبش آرام بگیرد قانع بود.
او هر زمانی که می دید پرنده ای به جوجه خود غذا می دهد و یا زنی طفلش را در
[307]
آغوش گرفته، عاطفه مادریش شدت می یافت و نهایت میل خود به فرزند را احساس می کرد.
تصور اینکه فرزندی ندارد تا موجب تسکین دردهای او باشد، خواب راحت را از چشم او ربوده بود. او راضی بود عزیزترین چیز و گرانبهاترین ثروتش را بدهد تا شاهد نگاه دوست داشتنی و لبخند شیرین فرزند باشد و او را در آغوش گرم خود بفشارد و رنج و محنت خود را فراموش کند.
مادر مریم با خود پیمان بست که فرزند خود را به هیچ کاری وا دار نکند و از او هیچ انتظاری نداشته باشد، بلکه او را برای خدمت به خانه خدا فارغ از هر قید و بند آزاد بگذارد.