اصحاب رسّ مردانشان با لواط بر یکدیگر قناعت می کردند و زنانشان به فساد روی آوردند. خداوند پیامبرانی را به سوی قوم رسّ مبعوث گردانید. اما همه آنها به دست آن قوم نافرمان به قتل رسیدند. بعد از اینکه آنها پیامبر خدا را در عمق چاه حفر کردند. خداوند منتظر ماند تا آنها را به عذاب الهی و سزایشان برساند.
روز عید بود و مردم رسّ با خیالی آسوده به خوشگذرانی و عیش و نوش مشغول بودند. ناگهان طوفانی شدید به رنگ سرخ شروع به وزیدن کرد. زمین تکانی خورد و زیرپای آنها تبدیل به سنگی گداخته شد. آسمان نیز گدازه های آتشین بر سر و روی آنها فرو ریخت. چیزی نگذشت که تمام اهل رسّ تبدیل به سربی گداخته شدند.
گروهی دیگر در سرزمین رسّ بودند که معتقد بودند که دریا خدایشان است و به هنگام عید بر نهنگ عظیم الجثه ای سجده می کردند. که خداوند پیامبری را نیز برای آنان فرستاد. هنگامی که فرستاده خدا در مقابل دریا ایستاد، نهنگ و تمام ماهیان خاضع در برابر پیامبر خدا حاضر شدند. امّا آنان باز هم پیامبر خدا را تکذیب کردند و او را به قتل رساندند.
پروردگار نیز طوفانی را مأمور ساخت تا تمام مردم رسّ را به اتفاق دام هایشان در دریا غرق کند. بعد از نابودی آن قوم در دریا، خداوند به جانشین پیامبر وحی فرستاد تا به چاه
[270]
معروف رسّ برود و جواهرات بسیاری را که در آنجا قرار دارد بین خود تقسیم کند و در سرزمین رسّ، در ناحیه خالی از سکنه به زندگی ادامه دهد. بعد از مدتی بازهم آن قوم به نافرمانی پرداختند و به فساد و فحشا روی آوردند. بطوری که پدر از دختر و خواهر خود کام می گرفت و زنان خویش را در اختیار همسایه و برادر خود قرار می دادند. و این عمل را نوعی نیکوکاری قلمداد می کردند. در آن لحظات شیطانی بنام (دلهاث) در بین زنان آن قوم رفت و نحوه کام جویی زنان از یکدیگر را به آنان آموخت.