تاریخ انبیاء (از آدم خلیفة اللّه (ع) تا خاتم رسول اللّه (ص))
دعوت قوم ثمود به خداپرستی
قوم ثمود مانند قوم عاد در خوشگذرانی و وسعت ناز و نعمت به سر می بردند ولی شکر خدا را بجا نمی آوردند و فضل او را سپاسگزار نبودند، بلکه به ستمگری و عصیان خود افزودند، روز به روز از حق فاصله می گرفتند و به کبر و غرور خویش می افزودند، ایشان نیز پرستش خدای یکتا را کنار گذاشته و به عبادت بُتها پرداختند. برای خدا شریک ساختند و از دستورات او سرپیچی کردند. با این تصور که در این نعمت فراوان جاویدان خواهند بود، و این خوشگذرانی ابدی است.
از خداوند سزای داوری * یافت صالح منصب پیغمبری
شانزده بگذشته بود او را ز سال * گشت پیغمبر ز سوی ذوالجلال
در آن هنگام خداوند صالح را در حالی که شانزده سال بیشتر نداشت و از این جهت
[76]
که نسبت به همه آنان برتر و از جهت حلم بهتر و از جهت عقل برگزیده تر از ایشان بود به پیامبری برگزید. صالح از همان آغاز پیامبری شروع به ارشاد مردم کرد، و آنان را به توحید و عبادت خدای یکتا دعوت کرد و در جهت ارشاد آنان چنین خاطرنشان کرد؛ خدای یکتا شما را از خاک خلق کرده و به وسیله شما زمین را آباد ساخته است و شما را روی زمین جای داد و نماینده خویش ساخته است و آشکار و نهان نعمتهای خود را بر شما جاری کرده است.
سپس آنان را دعوت کرد که بت پرستی را کنار بگزارند و خدای یکتا را ستایش کنند، زیرا بت مالک نفع و ضرری نیست و شما در هر چیز محتاج به خدای یکتا هستید.
صالح ارتباط خویشاوندی و قرابت خود را با آنان، خاطرنشان کرد و گفت؛ شما، قوم و فرزندان قبیله من هستید و من خیر و مصلحت شما را می خواهم و نیت سوئی در دل ندارم، سپس صالح از آنان خواست از خدا طلب آمرزش کنند و از گناهی که مرتکب شده اند توبه نمایند، زیرا خدا به آنکس که او را بخواند نزدیک است و درخواست سائلین را پاسخ می دهد و هرکس به سوی او بازگردد اجابتش می کند و توبه او را می پذیرد.
صالح سخنان خود را به صراحت بیان کرد و آنها را ارشاد نمود ولی دلهای آنان در پرده و حجاب نخوت قرار گرفته بود و چشمهایشان در رؤیت آیات خدا ناتوان شده بود، لذا رسالت صالح را منکر شدند و دعوت او را به باد تمسخر گرفتند و سپس او را سرزنش کردند و گفتند؛ صالحی که از عقل سرشار و از رأیی صائب برخوردار است غیرممکن است که این دعوت و کلمات از او زده شود.
مخالفین صالح، او را مخاطب قرار داده و گفتند؛ ای صالح، ما بیش از این تو را روشنفکر و صاحب نظر می دانستیم. آثار خیر از سیمای تو هویدا و علائم رشد اجتماعی و فکری در تو نمودار بود. ما تو را برای مقابله با حوادث احتمالی روز مبادا ذخیره می دانستیم تا ظلمت این حوادث با نور عقل تو روشن و مشکلات ما با رأی صحیح تو مرتفع شود. ولی افسوس که اکنون به هَذیان گویی افتادی و حرفهای بیهوده می زنی! این چه کاری است که از ما می خواهی؟ و ما را از عبادت خدایان پدران خود منع می کنی و انتظار داری عقایدی را که با آن بزرگ شده ایم کنار بگذاریم؟(1)
[77]
خلاصه ما به تو اطمینان نداریم. ما خدایان پدران خویش را به خاطر تو رها نمی کنیم و هرگز متمایل به هوس و کجروی تو نمی شویم.(1)
صالح قوم را از مخالفت با خویش برحذر داشت و رسالت خود را در میان آنان آشکار ساخت، نعمتهای خوب خداوند را به خاطرشان آورد و از عذاب و غضب خدا آنان را بیم داد و برای رفع هرگونه شبهه به ایشان گفت؛ من در دعوت خود نفعی برای خود در نظر نگرفته ام و انتظار سودی ندارم، و عاشق ریاست نیستم، و مُزدی از شما نمی خواهم، مُزد من به عهده پروردگار جهانیان است.
1 - اقتباس از سوره هود، 63 و 61.1 - قصه های قرآن، ترجمه زمانی، ص 52 و 53 با تخلیص.